به اولین سایت تخصصی هواداران بارسلونا در ایران خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات سایت، ثبت نام کنید و یا با نام کاربری خود وارد شوید!

شناسه کاربری:
کلمه عبور:
ورود خودکار

نحوه فعالیت در انجمن‌های سایت
دوستان عزیز توجه کنید که تا زمانی که با نام کاربری خود وارد نشده باشید، تنها می‌توانید به مشاهده مطالب انجمن‌ها بپردازید و امکان ارسال پیام را نخواهید داشت. در صورتی که تمایل دارید در مباحث انجمن‌های سایت شرکت نمایید، در سایت عضو شده و با نام کاربری خود وارد شوید.

پیشنهاد می‌کنیم که قبل از هر چیز، با مراجعه به انجمن قوانین و شرح وظایف ضمن مطالعه قوانین سایت، با نحوه اداره و گروه‌های فعال در سایت و همچنین شرح وظایف و اختیارات آنها آشنا شوید. به علاوه دوستان عزیز بهتر است قبل از آغاز فعالیت در انجمن‌ها، ابتدا خود را در تاپیک برای آشنایی (معرفی اعضاء) معرفی نمایند تا عزیزان حاضر در انجمن بیشتر با یکدیگر آشنا شوند.

همچنین در صورتی که تمایل دارید در یکی از گروه‌های کاربری جهت مشارکت در فعالیت‌های سایت عضو شوید و ما را در تهیه مطالب مورد نیاز سایت یاری نمایید، به تاپیک اعلام آمادگی برای مشارکت در فعالیت‌های سایت مراجعه نموده و علائق و توانایی های خود را مطرح نمایید.
تاپیک‌های مهم انجمن
ارسال گزارش یک مورد قابل بررسی در مورد پیام زیر در تالار گفتمان
متن گزارش:*
 

پاسخ به: خاطره نویسی!
نویسنده: beautiful queen
جمعه، ۱۷ بهمن ۱۳۹۹ (۱۳:۳۲)
5 سال پیش بود. تاحالا اربعین، کربلا نرفته بودم. و اون سال میخواستم برم.
یکی دو روز مونده به روز برگشت از کربلا، سرما خوردم، روزی که از کربلا برمیگشتیم حسابی مریض احوال شده بودم،با اون حال، مجبور شدیم ساعت 2 نصفه شب 5 کیلومتر رو تا مرز پیاده بریم. تب ام خیلی بالا بود، با هر قدم که برمیداشتم حس میکردم الانه که از زور ضعف و تب بیافتم زمین. بالاخره نزدیک های نماز صبح به گیت های بازرسی لب مرز رسیدیم.
از مرز که رد شدیم و سوار اتوبوس های واحدی که تا خروجی میبردن شدیم، از خستگی و مریضی خوابم برد. وقتی بیدار شدم که به محل تاکسی هایی که مردم رو به اهواز و شهرهای اطراف میبردن رسیده بودیم.سوار تاکسی شدیم و راهی فرودگاه.

وقتی رسیدیم فرودگاه، هرچی دنبال پاسپورتم گشتم نبود که نبود.
به بقیه گفتم: احتمالا توی اتوبوس ها افتاده. از راننده خواهش کردیم وقتی میره مرز، بپرسه و اگه پیداش کرد بهمون خبر بده.
طبق معمول صلوات نذر صاحب الزمان کردم و گفتم آقا خواهش میکنم، پاسپورتم پیدا بشه. اونقدر اشیاء گم شده ام با این نذر پیدا شده بود، که با خیال راحت رفتم به سمت تهران.
6 ماهی گذشت و من همچنان منتظر بودم که پاسپورتم پیدا بشه. ولی نشد که نشد.
گذشت و گذشت تا اربعین سال بعد رسید.

بخاطر امیدِ بیخودی که، به پیدا شدن پاسپورتم داشتم، برای پاسپورت جدید اقدام نکرده بودم و اون سال اربعین با هزار بدبختی پاسپورت یکبار خروج گرفتم و به سلامت رفتم کربلا و برگشتم.
اربعین سال بعدش هم رسید. پاسپورت جدیدی که گرفته بودم رو از حالت یکبار خروج درآوردم و اون سال هم رفتم کربلا.

روزها گذشت و اربعین سال بعد هم رسید.
چهارمین سالی بود که از گم شدن پاسپورت قدیمیم میگذشت، حسابی زندگیم دچار بحران شده بود، اما نمیتونستم از کربلا رفتن صرف نظر کنم. واسه ی همین، اون سال هم ، به هر مصیبتی بود، عازم کربلا شدم.
لب مرز مهران، ماموری که پاسپورت ها رو چک میکرد، تا اطلاعاتم رو زد تو سیستم، گفت شما پاسپورتتون مشکل داره. دلم هرری ریخت پایین، نکنه بخاطر همون بحران ها کسی ممنوع الخروجم کرده باشه؟ داشتم سکته میکردم، نمیدونستم اگه نمیگذاشتن رد بشم باید چیکار میکردم، من حتی مرز مهران رو هم نمیشناختم.بقیه هم کاروانیا از مرز رد شده بودن و فقط من مونده بودم.
خداروشکر بعد نیم ساعت دوندگی مشکلم حل شد، فقط گفتن، موقع برگشت باید حتما بری اداره گذرنامه.
موقع برگشت از کربلا،توی مرز ایران، پاسپورتم رو ازم، گرفتن و گفتن یک ماه دیگه برو از اداره گذرنامه تهران تحویلش بگیر.
وقتی رسیدیم تهران، گذاشتم سه چهار ماهی بگذره که واقعا پاسپورتم اومده باشه.

رفتم اداره گذرنامه، مسئولش گفت خانم هنوز پاسپورت های اربعین نیومده، شروع کردم غر و لند که: بعد 4 ماه چطور ممکنه ،هنوز دستتون نرسیده باشه؟ خب حداقل بگید، کی میاد؟
مسئولش که خیلی هم بی اعصاب بود گفت: خانم به ما چه ربطی داره؟ من نمیدونم کی میاد.
گفتم: خب حداقل یه شماره تماس بدین که من اینهمه راه بیخودی نیام اینجا، قبلش زنگ بزنم بپرسم گذرنامه ام اومده یا نه.
با تشر گفت : خانم اینجا یه جای نظامیه، شماره تلفن نداره. اگه نمیخوای هر هفته بیای، برو یک ماه دیگه بیا، شاید اومده باشه. هرچند هنوز گذرنامه های پارسال رو دارن میفرستن. بعید میدونم حالا حالا ها امسالیا رو بفرستن.

رفتم سراغ مسئول بالا دستیش. که از زیردستش شکایت کنم، بنده خدا، شماره تماس من رو گرفت و گفت هروقت پاسپورتت دستمون برسه بهت خبر میدیم، که شما الکی نیای.

دوباره توی دلم متوصل به آقا شدم، که آقا جان دورت بگردم اینبار دیگه پاسپورتم گم و گور نشه، حوصله دردسرش رو ندارم. آقا جان خودت یه کاری کن، تا آخر هفته پیدا بشه.
بعد هم ، طبق معمول، یک دور تسبیح برای فرجشون توی دلم نذر کردم. و از اداره زدم بیرون.

نزدیک خونه بودم که از اداره زنگم زدن که خانم اگه این نزدیکایی بیا اداره، پاسپورتت پیدا شده.
از یه طرف تو دلم به اداره گذرنامه فحش میدادم و از طرف دیگه خنده ام گرفته بود، سرمو بردم بالا و رو به آسمون و با نیش باز، گفتم: آقا شما که لطف کردی، یباره تا تو اداره بودم پیداش میکردین دیگه
روز بعد دوباره رفتم اداره مرکزی گذرنامه، مسئول تحویل گذرنامه ها وقتی پاسپورتم رو آورد، یه نگاهی به سیستمش کرد و گفت: تو 4 سال پیش پاسپورت تو مرز شلمچه گم نکردی؟!
گفتم: چرا، چطور مگه؟
گفت: قبل اربعینِ امسال پیدا شده. واسه همین هم توی مرز پاسپورتت رو گرفتن و گفتن پاس ات مشکل داره، چون پاسپورت قبلیت رو تو سیستم زده بودن که پیدا شده.
زدم زیر خنده. ماموری که روبروم بود هاج و واج نگام میکرد که چرا میخندم، ابروهای بالارفته و چشمای گرد شدش رو که دیدم، گفتم: خب خنده داره، آخه بعد 4 سال، پاسپورتم یهو تصمیم گرفته پیدا بشه و واسه من دردسر درست کنه
از اونجا که زدم بیرون، بلند بلند میخندیدم. به صاحب الزمان گفتم: آقا جان داشتیم؟! من گفتم پیدا بشه پاسپورتم اما نه بعد 4 سال پیرِ من، سر این پاسپورت و ترسی که لب مرز بهم دادن، درومد آقا جانم. فقط میخواستین من صلواتی که واسه پیدا شدنش نذر داشتم رو بفرستم آره؟ دورت بگردم از این به بعد هرچی بخوام، زمان تعیین میکنم.
تا خود خونه میخندیدم. به این نتیجه رسیدم که دفعه دیگه بدون زمان بندی چیزی نخوام



پ.ن:
دوستان من این مدلی ام که اگه آب هم بخوام وسط خیابون، صلوات نذر صاحب الزمان میکنم، و وقتی چیزی که خواستم رو پیدا میکنم، از لطف حضرت میبینمش.
خودم بهتر از هرکسی میدونم که، من نه دل صافی دارم نه ایمان درست حسابی دارم . اینکه حضرت جواب میدن به خواسته ام ، بخاطر اینه که ایشون پدر هستن، دلشون نمیاد بچه اش وقتی صداش میکنه جوابش رو ندن.
حالا هرچقدر هم که اون بچه بد باشه، بازم وقتی میخوره زمین و دست دراز میکنه که، پدر از زمین بلندش کنه، بازهم، بلندش میکنن.
دیگه نمیگن تو شیطونی کردی، فضولی کردی افتادی زمین.صاحب الزمان به گفته خودشون پدر ما هستن.
اینارو گفتم که برای کسی شبهه بوجود نیاد که، چطور این اتفاقا برای من افتاده، هرکسی دیگه ای هم باشه، اگه دست دراز کنه و مثل اون بچه یک ساله مطمعن باشه پدر از زمین بلندش میکنه، پدر بزرگوارمون دستش رو میگیره.
فعالترین کاربران ماه انجمن
فعالیترین کاربران سایت
اعضای جدید سایت
جدیدترین اعضای فعال
تعداد کل اعضای سایت
اعضای فعال
۱۷,۹۳۲
اعضای غیر فعال
۱۴,۳۶۳
تعداد کل اعضاء
۳۲,۲۹۵
پیام‌های جدید
بحث آزاد در مورد بارسا
انجمن عاشقان آب‍ی و اناری
۵۸,۱۹۷ پاسخ
۸,۳۳۳,۳۰۹ بازدید
۱ روز قبل
Salehm
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
انجمن مباحث آزاد
۷۶,۴۸۹ پاسخ
۱۱,۵۹۵,۱۶۱ بازدید
۵ روز قبل
Greatest Ever
بحث در مورد تاپیک های بخش سرگرمی
انجمن سرگرمی
۴,۶۶۳ پاسخ
۵۴۶,۰۵۴ بازدید
۱۰ روز قبل
Greatest Ever
مباحث علمی و پزشکی
انجمن علمی و کاربردی
۱,۵۴۷ پاسخ
۷۴۳,۳۸۲ بازدید
۱۶ روز قبل
رویا
مســابــقـه جــــذاب ۲۰ ســــوالـــــــــــــــــــی
انجمن سرگرمی
۲۳,۶۵۸ پاسخ
۲,۱۹۸,۷۳۸ بازدید
۱۶ روز قبل
رویا
علمی/تلفن هوشمند/تبلت/فناوری
انجمن علمی و کاربردی
۲,۴۱۸ پاسخ
۴۳۵,۵۴۶ بازدید
۲ ماه قبل
jack jinhal
برای آشنایی خودتون رو معرفی کنید!
انجمن مباحث آزاد
۷,۶۴۲ پاسخ
۱,۲۲۸,۴۵۵ بازدید
۵ ماه قبل
مهسا
اسطوره های بارسا
انجمن بازیکنان
۳۴۳ پاسخ
۸۵,۳۵۹ بازدید
۶ ماه قبل
jalebamooz
جام جهانی ۲۰۲۲
انجمن فوتبال ملی
۲۲ پاسخ
۱,۹۰۵ بازدید
۱۰ ماه قبل
phaidyme
تغییرات سایت
انجمن اتاق گفتگوی اعضاء و ناظران
۱,۵۵۷ پاسخ
۲۷۶,۶۴۱ بازدید
۱۰ ماه قبل
یا لثارات الحسن
حاضرین در سایت
۲۲۸ کاربر آنلاین است. (۱۶۲ کاربر در حال مشاهده تالار گفتمان)

عضو: ۰
مهمان: ۲۲۸

ادامه...
هرگونه کپی برداری از مطالب این سایت، تنها با ذکر نام «اف سی بارسلونا دات آی آر» مجاز است!