پاسخ به: داستانک! | |||
---|---|---|---|
نویسنده: forca barca یکشنبه، ۴ آبان ۱۳۹۹ (۲۳:۲۹) | |||
غروب بود پاییز به اوج قدرتنمایی خودش رسیده بود، هوا ابری و گرفته بود و باد خنکی میوزید ، تنها صدای شاخ و برگ درختان حیاط و کلاغ ها بودند که گاهی پدر ژپتو را از فکر بی پایان در مورد روزگار خزان شده خودش بیرون می آورد پدر ژپتو در حیاط روی تختی که اطراف آن پر بود از برگ های ریخته شده ، نشسته و به یکی از درختان خیره شده بود با شروع باد توجهش به یکی ار برگها که در آستانه سقوط بود جلب شده بود و بالاخره آن چیزی که منتظرش بود اتفاق افتاد برگ از شاخه جدا شد و داشت با نگاهش مسیر سقوط آن را تعقیب میکرد که تلفن همراهش زنگ خورد تلفن را جواب داد پینو کیو بود. _سلام پدر نمیدونی چقدر دلم برات تنگ شده ولی میدونی که وضعیتو ، ایکاش این بیماری هرچی سریعتر بره تا دوباره بتونم... پدر ژپتو حرفش را قطع کرد و و با لحنی عصبانی و تند گفت پینو کرونا 8 ماهه اومده و تو بیشتر از یک ساله نیومدی... با انسان شدن دیگه از دروغ گفتن هم نمیترسی چون دماغی نیست که دراز بشه مگه نه ؟ من به کنار چطور دلت اومد دینانای بیچاره رو وابسته کنی و بعد ولش کنی... _پدر ... بیخیال این حرفا کدومه هرکسی مسئول زندگی خودشه ما دنیامون متفاوت بود +بله بعد دوسال و پیدا شدن یه دختر پولدار ... حالا چی شده یاد من افتادی _پدر یکی از قسطام بدجور عقب افتاده خیلی گیرم همش تقصیر اون مرتیکس که گفت همه چیو بسپرید به بورس رفتم کلی سهام تاپیکو خریدم ولی نمیدونم چرا انقدر افت کرده فقط قیمت زمین پالایشگاه تولید میعات گازی تاپیکو دوبرابر ارزش قیمت سهام فعلیشه... +پس به خاطر پول بود....باشه ... دیگر نگذاشت پینو حرف بزند و قطع کرد بلند شد و از پله ها بالا رفت ، وارد خانه شد و روی صندلی نشست در حالی که داخل پیپ توتون میریخت، با خودش آرزو میکرد کاش پینو همان عروسک چوبی بود که یاد جمله ای افتاد که در بحارالانوار خوانده بود: نعمت،امتحان و آزمايش الهى است. پس اگر شكر كردى ، نعمت است و اگر ناسپاسى كردى ، به غضب و خشم الهى تبديل مىشود. آنقدر آرزوی واقعی شدن پینو را داشت که بعد از محقق شدنش از خود بیخود شده و همه چیز را از یاد برده بود. به اتاق سمت چپ نگاه کرد جایی که سالها به آن وارد نشده بود زیرا در آنجا یک آینه وجود داشت که ژپتو توانایی نگاه کردن به آن را نداشت چون به پیرمرد درون آینه نمیتوانست بگوید این پسر شارلاتان نتیجه آرزوی چه کسی است . نفس عمیقی از سر حسرت کشید فندک را روی توتون گرفت کام عمیقی گرفت و و در حالی که چشمانش را بسته بود سرش را به صندلی تکیه داد و دودغلیظ و زیادی را بیرون داد..... |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول