در حال دیدن این عنوان: |
۱ کاربر مهمان
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
|
|
پاسخ به: دل نوشته | ||
|
نقل قول یا لثارات الحسن نوشته:حالا این دل شی شی هه. همون که بعضیا ندارن شاعر میگه: دلبرا دل به تو دادم که به من دل بدهی نی که جفتک زنی و دلمه فلفل بدهی |
||
گداخته از جفای همه گریخته در وفای علی |
|||
۱۱ آذر ۱۳۹۹
|
|
پاسخ به: دل نوشته | ||
|
خاطره ها عجیب هستن. بعضیاشون تو اوج عصبانیت، یا حتی ناراحتی، نوشته میشن. اما وقتی بعد سال ها مرورشون میکنی ، یه خنده گوشه لبت میارن، میبرنت توی اون روزی که خاطره رو نوشتی، با خودت میگی چقدر بزرگ شدم...و حسابی میخندی به اون روزات. ولی بعضی خاطرات، تو اوج خوشحالی نوشته میشن... امان از اونها... همونایی که وقتی مرور میشن بغض میشن و راه نفست رو میبندن. |
||
گداخته از جفای همه گریخته در وفای علی |
|||
۱۱ آذر ۱۳۹۹
|
|
پاسخ به: دل نوشته | ||
|
زن است دیگر گاهی فقط دلش میخواهد دل ببندد. به لبخندی، به گرمای دستی در سیاه زمستان گاهی دلش میخواهد تنها یکی باشد، که سوای تمام هیاهوی جهان دوستش بدارد زن است دیگر... حتی آرزوهایش هم عجیب است... |
||
گداخته از جفای همه گریخته در وفای علی |
|||
۱۹ آذر ۱۳۹۹
|
|
پاسخ به: دل نوشته | ||
|
مینویسم تا از حجم فکرها رها شوم. مینوسیم از دل، از کم آوردن نفس آنگاه که فکر راه گلو را میبندد. مینویسم از نگاه سخت و سرد دیگرانی که فکر میکنند ، تنها که باشی، میتوانند هر چیزی بگویند، هر پیشنهادی بدهند، هر فکری بکنند. مینویسم از تفکر زشت و زننده این مردم، از ... مینویسم از عزت نفسی که خیلی ها به راحتی نادیده اش میگیرند. حرف های بعضی ها خطرناک اند، خطرناک تر از زهر، پاک نمیشوند از ذهن و روح ات. حتی با نوشتن. هوا کم آورده ام... |
||
گداخته از جفای همه گریخته در وفای علی |
|||
۱۹ آذر ۱۳۹۹
|
|
پاسخ به: دل نوشته | ||
|
هیچ چیز مانند گذشته نمیشود. دیگر آن آدم دیروز نمیشوی شاید بخندی، خوشحال باشی، اما دیگر آن دیروزی نه... پوست انداخته ای لای چرخ دنده های دنیا له شده ای ابراهیم ای نیست تا صدایت کند ، تا تو تکه هایت را جمع کنی، بشوی همان که بود و به سویش بپری... پ.ن: چرا خالی نمیشم... |
||
گداخته از جفای همه گریخته در وفای علی |
|||
۱۹ آذر ۱۳۹۹
|
|
پاسخ به: دل نوشته | ||
|
دلش گرفته بود. برای پنجاهمین بار شماره اش را گرفت. هنوز مشغول بود. چطور ممکن بود یک ساعت مدام حرف بزند؟ شاید، کسی را زیر سر داشت. دلش بیشتر گرفت. برای 51 امین بار تماس گرفت. باز هم اشغال. از یک ساعت هم رد شده بود. تازه فهمید چه اتفاقی افتاده است. سیاهی اقبالش به تلفن هم رسوخ کرده بود. شماره اش در لیست سیاه قرار داشت!!!. زمانی او، قسم خورده بود سایه بانش باشد !!! سالها بعد... دخترم آنهایی که قول میدهند می مانند، رفتنی ترین ها هستند. کسی که می خواهد بماند نیاز به قول دادن ندارد. تنها روباه ها برای اثبات حرفشان قسم میخورند. |
||
گداخته از جفای همه گریخته در وفای علی |
|||
۱ بهمن ۱۳۹۹
|
|
پاسخ به: دل نوشته | ||
|
سالهاست غیر تو از کسی، پیام عزیزم ندیده ام. سلام ایرانسلی عزیز... |
||
گداخته از جفای همه گریخته در وفای علی |
|||
۳ بهمن ۱۳۹۹
|
|
پاسخ به: دل نوشته | ||
|
جهان خالی، لبم خالی ز لبخند و نفس گم شد. دلم آواره ی کوچه و ، عقل ،دنبال مردم شد. به یک لبخند بردی تو تمام دین و دنیا را بگو کی خنده های تو، برایم روح دوم شد؟ دلم میگوید :اورا دوست داری، باقی اش کذب است. ولیکن عقل همچون پاسبانی، مانع دل شد. چه جنگی درگرفته ،اندر این خسته تر از خسته چه باشی یا نباشی تو، دلم در "گیر و دار" گم شد. به دنبال دلم رفتم. ......................... ندیدی تو نشان اش را؟ گمانم زیر پای یک نفر رفته دلم. .............................................. له شد. |
||
گداخته از جفای همه گریخته در وفای علی |
|||
۲۳ اسفند ۱۳۹۹
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |