به اولین سایت تخصصی هواداران بارسلونا در ایران خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات سایت، ثبت نام کنید و یا با نام کاربری خود وارد شوید!

شناسه کاربری:
کلمه عبور:
ورود خودکار

نحوه فعالیت در انجمن‌های سایت
دوستان عزیز توجه کنید که تا زمانی که با نام کاربری خود وارد نشده باشید، تنها می‌توانید به مشاهده مطالب انجمن‌ها بپردازید و امکان ارسال پیام را نخواهید داشت. در صورتی که تمایل دارید در مباحث انجمن‌های سایت شرکت نمایید، در سایت عضو شده و با نام کاربری خود وارد شوید.

پیشنهاد می‌کنیم که قبل از هر چیز، با مراجعه به انجمن قوانین و شرح وظایف ضمن مطالعه قوانین سایت، با نحوه اداره و گروه‌های فعال در سایت و همچنین شرح وظایف و اختیارات آنها آشنا شوید. به علاوه دوستان عزیز بهتر است قبل از آغاز فعالیت در انجمن‌ها، ابتدا خود را در تاپیک برای آشنایی (معرفی اعضاء) معرفی نمایند تا عزیزان حاضر در انجمن بیشتر با یکدیگر آشنا شوند.

همچنین در صورتی که تمایل دارید در یکی از گروه‌های کاربری جهت مشارکت در فعالیت‌های سایت عضو شوید و ما را در تهیه مطالب مورد نیاز سایت یاری نمایید، به تاپیک اعلام آمادگی برای مشارکت در فعالیت‌های سایت مراجعه نموده و علائق و توانایی های خود را مطرح نمایید.
تاپیک‌های مهم انجمن
در حال دیدن این عنوان: ۱ کاربر مهمان
این عنوان قفل شده است!
     
دو همكار
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام: ۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی
- ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور
- جوزپ گواردیولا
گروه:
- كاربران بلاک شده
دو همكار

صفا و صميميت و همكارى صادقانهء هشام بن الحكم و عبد اللََّه بن يزيد اباضى‏ مورد اعجاب همهء مردم كوفه شده بود.اين دو نفر ضرب المثل دو شريك خوب و دو همكار امين و صميمى شده بودند.ايندو به شركت يكديگر يك مغازهء خرازى‏ داشتند،جنس خرازى مى‏آوردند و مى‏فروختند.تا زنده بودند ميان آنها اختلاف و مشاجره‏اى رخ نداد. چيزى كه موجب شد اين موضوع زبانزد عموم مردم شود و بيشتر موجب اعجاب‏ خاص و عام گردد،اين بود كه اين دو نفر از لحاظ عقيدهء مذهبى در دو قطب كاملا مخالف قرار داشتند،زيرا هشام از علما و متكلمين سرشناس شيعهء اماميه و ياران و اصحاب خاص امام جعفر صادق عليه السلام و معتقد به امامت اهل بيت بود،ولى‏ عبد اللََّه بن يزيد از علماى اباضيه‏ 1بود.آنجا كه پاى دفاع از عقيده و مذهب بود،اين دو نفر در دو جبههء كاملا مخالف قرار داشتند،ولى آنها توانسته بودند تعصب مذهبى را در ساير شؤون زندگى دخالت ندهند و با كمال متانت كار شركت و تجارت و كسب‏ و معامله را به پايان برسانند.عجيبتر اينكه بسيار اتفاق مى‏افتاد كه شيعيان و شاگردان هشام به همان مغازه مى‏آمدند و هشام اصول و مسائل تشيع را به آنها مى‏آموخت و عبد اللََّه از شنيدن سخنانى برخلاف عقيدهء مذهبى خود ناراحتى نشان‏ نمى‏داد.نيز اباضيه مى‏آمدند و در جلو چشم هشام تعليمات مذهبى خودشان را كه‏ غالبا عليه مذهب تشيع بود فرا مى‏گرفتند و هشام ناراحتى نشان نمى‏داد. يك روز عبد اللََّه به هشام گفت:«من و تو با يكديگر دوست صميمى و همكاريم. تو مرا خوب مى‏شناسى.من ميل دارم كه مرا به دامادى خودت بپذيرى و دخترت‏ فاطمه را به من تزويج كنى.». هشام در جواب عبد اللََّه فقط يك جمله گفت و آن اينكه:«فاطمه مؤمنه است.». عبد اللََّه به شنيدن اين جواب سكوت كرد و ديگر سخنى از اين موضوع به ميان‏ نياورد. اين حادثه نيز نتوانست در دوستى آنها خللى ايجاد كند.همكارى آنها باز هم‏ ادامه يافت.تنها مرگ بود كه توانست بين اين دو دوست جدايى بيندازد و آنها را از هم دور سازد2
_____________________________________
1 .اباضيه يكى از فرق ششگانهء خوارجند.خوارج چنانكه مى‏دانيم نخست در حادثهء صفين پيدا شدند و آنها جمعى از اصحاب على عليه السلام بودند كه ياغى شدند و بر آن حضرت شوريدند.اين دسته‏ چون از طرفى بر مبناى عقيده كار مى‏كردند و از طرف ديگر جاهل و متعصب بودند،از خطرناكترين‏ جمعيتهايى بودند كه در ميان مسلمين پيدا شدند و هميشه مزاحم حكومتهاى وقت بودند. خوارج عموما در تبرى از على عليه السلام و عثمان اتفاق داشتند و غالبا ساير مسلمين را كه در عقيده‏ با آنها متفق نبودند كافر و مشرك مى‏دانستند،ازدواج با ديگر مسلمين را جايز نمى‏دانستند و به آنها ارث نمى‏دادند و اساسا خون و مال آنها را مباح مى‏دانستند؛ولى فرقهء اباضيه از ساير فرق خوارج‏ ملايمتر بودند،ازدواج و حتى شهادت آنان را صحيح مى‏دانستند و مال و خون آنها را نيز محترم‏ مى‏شمردند. رئيس اباضيه مردى است به نام«عبد اللََّه بن اباض»كه در اواخر عهد خلفاى اموى خروج كرد.رجوع‏ شود به‏ملل و نحل‏شهرستانى،جلد 1،چاپ مصر،صفحهء 271 و صفحهء 212.
2 .مروج الذهب‏مسعودى،چاپ مصر،ج 2/ص 471،ذيل احوال عمربن عبد العزيز.







۳۰ دی ۱۳۸۹
منع شرابخواره
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام: ۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی
- ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور
- جوزپ گواردیولا
گروه:
- كاربران بلاک شده
منع شرابخواره

به دستور منصور صندوق بيت المال را باز كرده بودند و به هركس از آن چيزى‏ مى‏دادند.شقرانى يكى از كسانى بود كه براى دريافت سهمى از بيت المال آمده بود ولى چون كسى او را نمى‏شناخت وسيله‏اى پيدا نمى‏كرد تا سهمى براى خود بگيرد. شقرانى را به اعتبار اينكه يكى از اجدادش برده بوده و رسول خدا او را آزاد كرده بود و قهرا شقرانى هم آزادى را از او به ارث مى‏برد«مولى رسول اللََّه»مى‏گفتند يعنى‏ آزادشدهء رسول خدا،و اين به نوبهء خود افتخار و انتسابى براى شقرانى محسوب‏ مى‏شد و از اين نظر خود را وابسته به خاندان رسالت مى‏دانست. در اين بين كه چشمهاى شقرانى نگران آشنا و وسيله‏اى بود تا سهمى براى‏ خودش از بيت المال بگيرد،امام صادق عليه السلام را ديد،رفت جلو و حاجت‏ خويش را گفت.امام رفت و طولى نكشيد كه سهمى براى شقرانى گرفته و با خود آورد.همينكه آن را به دست شقرانى داد،با لحنى ملاطفت آميز اين جمله را به وى‏ گفت:«كار خوب از هر كسى خوب است،ولى از تو به واسطهء انتسابى كه با ما دارى‏ و تو را وابسته به خاندان رسالت مى‏دانند خوبتر و زيباتر است.و كار بد از هركس‏ بد است،ولى از تو به خاطر همين انتساب زشت‏تر و قبيحتر است.»امام صادق اين‏ جمله را فرمود و گذشت.
شقرانى با شنيدن اين جمله دانست كه امام از سرّ او يعنى شرابخوارى او آگاه‏ است،و از اينكه امام با اينكه مى‏دانست او شرابخوار است به او محبت كرد و در ضمنِ محبت او را متوجه عيبش نمود،خيلى پيش وجدان خويش شرمسار گشت و خود را ملامت كرد1
______________________________________
1 .الانوار البهيه‏محدث قمى،صفحهء 67،به نقل ازربيع الابرارزمخشرى





۱ بهمن ۱۳۸۹
پيراهن خليفه
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام: ۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی
- ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور
- جوزپ گواردیولا
گروه:
- كاربران بلاک شده
پيراهن خليفه

عمربن عبد العزيز در زمان خلافت خويش روزى بالاى منبر مشغول سخنرانى‏ بود.در خلال سخن گفتن وى مردمى كه پاى منبر بودند مى‏ديدند خليفه گاه به گاه‏ دست مى‏برد و پيراهن خويش را حركت مى‏دهد.اين حركت موجب تعجب حضار و شنوندگان مى‏شد و همه از خود مى‏پرسيدند:چرا در خلال سخن گفتن دست‏ خليفه متوجه پيراهنش مى‏شود و آن را حركت مى‏دهد؟. مجلس تمام شد و به آخر رسيد.پس از تحقيق معلوم شد كه خليفه براى رعايت‏ بيت المال مسلمين و جبران افراطكاريهايى كه اسلاف و پيشينيان وى در تبذير و اسراف بيت المال كرده‏اند يك پيراهن بيشتر ندارد و چون آن را شسته،پيراهن‏ ديگرى نداشته است كه بپوشد،ناچار بلافاصله پيراهن را پوشيده است و اكنون آن‏ را حركت مى‏دهد تا زودتر خشك بشود1
_______________________________________________
1 .مقدمهء ترجمهء كتاب‏نيايش‏(تأليف آلكسيس كارل)به قلم آقاى محمدتقى شريعتى،از نشريات‏ شركت انتشار.





۲ بهمن ۱۳۸۹
جوان آشفته حال
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام: ۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی
- ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور
- جوزپ گواردیولا
گروه:
- كاربران بلاک شده
جوان آشفته حال

نماز صبح را رسول اكرم در مسجد با مردم خواند.هوا ديگر روشن شده بود و افراد كاملاً تميز داده مى‏شدند.در اين بين چشم رسول اكرم به جوانى افتاد كه‏ حالش غيرعادى به نظر مى‏رسيد.سرش آزاد روى تنش نمى‏ايستاد و دائما به اين‏ طرف و آن طرف حركت مى‏كرد.نگاهى به چهرهء جوان كرد،ديد رنگش زرد شده، چشمهايش در كاسهء سر فرو رفته،اندامش باريك و لاغر شده است.از او پرسيد: «در چه حالى؟». -در حال يقينم يا رسول اللََّه!. -هر يقينى آثارى دارد كه حقيقت آن را نشان مى‏دهد،علامت و اثر يقين تو چيست؟. -يقين من همان است كه مرا قرين درد قرار داده،در شبها خواب را از چشم من‏ گرفته است و روزها را من با تشنگى به پايان مى‏رسانم.ديگر از تمام دنيا و مافيها روگردانده و به آن سوى ديگر رو كرده‏ام.مثل اين است كه عرش پروردگار را در موقف حساب و همچنين حشر جميع خلائق را مى‏بينم.مثل اين است كه بهشتيان را در نعيم و دوزخيان را در عذاب اليم مشاهده مى‏كنم.مثل اين است كه صداى لهيب‏ آتش جهنم همين الآن در گوشم طنين انداخته است.
رسول اكرم رو به مردم كرد و فرمود: «اين بنده‏اى است كه خداوند قلب او را به نور ايمان روشن كرده است.». بعد رو به آن جوان كرد و فرمود:«اين حالت نيكو را براى خود نگه‏دار.»جوان‏ عرض كرد:«يا رسول اللََّه!دعا كن خداوند جهاد و شهادت در راه حق را نصيبم‏ فرمايد.». رسول اكرم دعا كرد.طولى نكشيد كه جهادى پيش آمد و آن جوان در آن جهاد شركت كرد.دهمين نفرى كه در آن جنگ شهيد شد همان جوان بود1
______________________________________________
1.كافى‏،جلد 2،باب«حقيقة الايمان و اليقين»،صفحهء 35.





۳ بهمن ۱۳۸۹
مهاجران حبشه
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام: ۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی
- ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور
- جوزپ گواردیولا
گروه:
- كاربران بلاک شده
مهاجران حبشه

سال به سال و ماه به ماه بر عدهء مسلمين در مكه افزوده مى‏شد.فشارها و سختگيريهاى مكيان نه تنها نتوانست افرادى را كه به اسلام گرويده بودند از اسلام‏ برگرداند،بلكه نتوانسته بود جلو هجوم مردم را از مرد و زن به سوى اسلام بگيرد. هجوم روزافزون مردم به سوى اسلام و بعد دلسردنشدن و سرنخوردن مسلمانان از اسلام،و اصرار و سماجت و محكم چسبيدن آنان-كه با هيچ وسيله‏اى‏ برنمى گشتند-بيشتر قريش را عصبى و خشمگين مى‏كرد و روز به روز بر شدت‏ عمل و آزار و اذيت مسلمين مى‏افزودند. كار بر مسلمين تنگ شد و همچنان صبر مى‏كردند.رسول اكرم براى اينكه موقتا دست قريش را از سر مسلمانان كوتاه كند،به مسلمانان پيشنهاد كرد از مكه خارج‏ شوند و به سوى حبشه مهاجرت كنند.فرمود چون فرمانرواى فعلى حبشه مرد عادل‏ و دادگسترى است،مى‏توانيد مدتى در جوار او به سر بريد،تا بعد خداى متعال‏ فرجى براى همه فراهم سازد. عدهء زيادى از مسلمانان به حبشه هجرت كردند.در آنجا راحت و آسوده زندگى‏ مى‏كردند و اعمال و فرائض مذهبى خويش را-كه در مكه به هيچ نحو نمى‏توانستند آزادانه انجام دهند-در آنجا آزادانه انجام مى‏دادند.
قريش همينكه از رفتن مسلمانان به حبشه و آسايش آنها مطلع شدند،از ترس‏ اينكه مبادا كانونى براى اسلام در آنجا تشكيل شود،در ميان خود شورا كردند و نقشه كشيدند كه كارى كنند تا مسلمانان را به مكه برگردانند و مثل هميشه تحت نظر بگيرند.براى اين منظور دو مرد شايسته و زيرك از ميان خود انتخاب كردند و همراه‏ آنها هداياى زيادى براى«نجاشى»پادشاه حبشه،و هداياى زياد ديگرى براى‏ سران و شخصيتها و اطرافيان نجاشى كه سخنانشان در پادشاه مؤثر بود فرستادند.به‏ اين دو نفر دستور دادند كه بعد از ورود به حبشه اول به سراغ رؤسا و اطرافيان‏ نجاشى برويد و هداياى آنها را بدهيد و به آنها بگوييد:«جمعى از جوانان بى‏تجربه و نادان ما اخيرا از دين ما برگشته‏اند و به دين شما نيز وارد نشده‏اند و حالا آمده‏اند به‏ كشور شما.اكابر و بزرگان قوم ما،ما را پيش شما فرستاده‏اند كه از شما خواهش‏ كنيم اينها را از كشور خود بيرون كنيد و به ما تسليم نماييد.خواهش مى‏كنيم وقتى‏ اين مطلب در حضور نجاشى مطرح مى‏شود شما نظر ما را تأييد كنيد.». فرستادگان قريش يك يك بزرگان و شخصيتها را ملاقات كردند و به هر يك‏ هديه‏اى دادند و از همهء آنها قول گرفتند كه در حضور پادشاه نظر آنان را تأييد كنند. سپس به حضور خود نجاشى رفتند و هداياى عالى و نفيس خود را تقديم كردند و حاجت خويش را بيان داشتند. طبق قرار قبلى،حاشيه نشينان مجلس همه به نفع نمايندگان قريش سخن گفتند، همه نظر دادند كه فورا دستور اخراج مسلمانان و تسليم آنها به نمايندگان قريش‏ داده شود. ولى خود نجاشى تسليم اين فكر و نظر نشد.گفت:«مردمى از سرزمين خود به‏ كشور من پناه آورده‏اند،اين صحيح نيست كه من تحقيق نكرده و نديده،حكم غيابى‏ عليه آنها صادر كنم و دستور اخراج بدهم.لازم است آنها را احضار كنم و سخنشان‏ را بشنوم،تا ببينم چه بايد بكنم؟». وقتى كه اين جملهء آخر از دهان نجاشى خارج شد،رنگ از صورت نمايندگان‏ قريش پريد و قلبشان تپيدن گرفت،زيرا چيزى كه از آن مى‏ترسيدند همان روبرو شدن‏ نجاشى با مسلمانان بود.آنان ترجيح مى‏دادند مسلمانان در حبشه بمانند و با نجاشى‏ روبرو نشوند،چون مگر نه اين است كه اين كيش جديد هرچه دارد از«سخن»و «كلام»دارد و هركس كه مفتون اين دين شده،از شنيدن يك سلسله سخنان بخصوصى‏ است كه محمد مى‏گويد از جانب خدا به من وحى شده؟مگر نه اين است كه‏ جاذبه‏اى سحرآميز در آن سخنان نهفته است؟حالا كه مى‏داند؟شايد مسلمانان‏ آمدند و از همان سخنان كه همه‏شان حفظ دارند در اين مجلس خواندند و در اين‏ مجلس نيز همان اثر را كرد كه در مجالس مكه مى‏كرد و مى‏كند.ولى چه بايد كرد، كار از كار گذشته است.نجاشى دستور داد اين عده را كه مى‏گويند به كشور حبشه‏ پناه آورده‏اند در موقع معين به حضور وى بياورند. مسلمانان از آمدن نمايندگان قريش و هديه‏هاى آنان و رفت و آمدشان به‏ خانه‏هاى رجال و حاشيه نشينان دربار نجاشى و منظورشان از آمدن به حبشه كاملا آگاه بودند،و البته بسيار نگران بودند كه مبادا نقشهء آنها كارگر شود و مجبور شوند به‏ مكه برگردانده شوند. وقتى كه مأمور نجاشى آمد و آنان را احضار كرد،دانستند كه خطر تا بالاى‏ سرشان آمده.جمع شدند و شورا كردند كه در آن مجلس چه بگويند؟رأيها و نظرها همه متفق شد كه جز حقيقت چيزى نگويند،يعنى وضع خودشان را در جاهليت‏ تعريف كنند و بعد حقيقت اسلام و دستورهاى اسلام و روح دعوت اسلامى را تشريح كنند،هيچ چيزى را كتمان نكنند و يك كلمه برخلاف واقع نگويند. با اين فكر و تصميم به مجلس وارد شدند.از آن طرف نيز،چون موضوع تحقيق‏ در اطراف يك دين جديد مطرح بود،نجاشى دستور داد كه عده‏اى از علماى مذهب‏ رسمى آن وقت حبشه كه مذهب مسيح بود در مجلس حاضر باشند.عدهء زيادى از «اسقف»ها با تشريفات مخصوصى شركت كردند.جلو هر كدام يك كتاب مقدس‏ گذاشته شد.مقامات دولتى نيز هر يك در جاى مخصوص خود قرار گرفتند. تشريفات سلطنتى و تشريفات مذهبى دست به دست يكديگر داده،شكوه و جلال‏ خاصى به مجلس داده بود.خود نجاشى در صدر مجلس نشسته بود و ديگران هر كدام،به ترتيب درجات،در جاى خود قرار گرفته بودند.هر بيننده‏اى بى‏اختيار در مقابل آنهمه عظمت و تشريفات خاضع مى‏شد. مسلمانان كه ايمان و اعتقاد به اسلام وقار و متانت خاصى به آنان داده بود و خود را«خشت زير سر و بر تارك هفت اختر پاى»مى‏ديدند،با طمأنينه و آرامش و وقار وارد آن مجلس باعظمت شدند.جعفربن ابى طالب در جلو و سايرين به دنبال او،يكى‏ پس از ديگرى وارد شدند.ولى مثل اينكه هيچ توجهى به آنهمه جلال و شكوه ندارند. بالاتر از همه اينكه رعايت ادب معمول زمان را نسبت به مقام سلطنت،كه اظهار خاكسارى و به خاك بوسه زدن است،نكردند.وارد شدند و سلام كردند. اين جريان كه به منزلهء اهانتى تلقى مى‏شد مورد اعتراض قرار گرفت،اما آنها فورا جواب دادند:«دين ما كه به خاطر آن به اينجا پناه آورده‏ايم به ما اجازه نمى‏دهد در مقابل غير خداى يگانه اظهار خاكسارى كنيم.». ديدن آن عمل و شنيدن اين سخن در توجيه آن عمل،رعبى در دلها انداخت و هيبت و عظمت و شخصيت عجيبى به مسلمانان داد كه ساير عظمتها و جلالهاى‏ مجلس همه تحت الشعاع قرار گرفت. نجاشى شخصا عهده‏دار بازپرسى از آنها شد،پرسيد:«اين دين جديد شما چه‏ دينى است كه هم با دين قبلى خود شما متمايز است و هم با دين ما؟». رياست و زعامت مسلمانان در حبشه با جعفر بن ابى طالب برادر بزرگتر اميرالمؤمنين على عليه السلام بود و قرار بر اين بود كه او عهده‏دار توضيحات و جوابده سؤالات باشد. جعفر گفت:«ما مردمى بوديم كه در نادانى به سر مى‏برديم،بت مى‏پرستيديم، مردار مى‏خورديم،مرتكب فحشاء مى‏شديم،قطع رحم مى‏كرديم،به همسايگان‏ بدى مى‏كرديم،اقوياى ما[حق‏]ضعفاى ما را مى‏خوردند.در چنين حالتى به سر مى‏برديم كه خداوند پيغمبرى به سوى ما مبعوث فرمود كه نسب و پاكدامنى او را كاملا مى‏شناسيم.او ما را به توحيد و عبادت خداى يكتا خواند و از پرستش بتها و سنگها و چوبها باز داشت.ما را فرمان داد به راستى در گفتار،و اداى امانت،و صلهء رحم،و خوش همسايگى،و احترام نفوس.ما را نهى كرد از ارتكاب فحشاء،و سخن‏ باطل،و خوردن مال يتيم،و متهم ساختن زنان پاكدامن.ما را فرمان داد به شريك‏ نگرفتن در عبادت براى خدا و به نماز و زكات و روزه و... «ما هم به او ايمان آورديم و او را تصديق كرديم و از اين دستورها كه برشمردم‏ پيروى كرديم.ولى قوم ما،ما را مورد تعرض قرار دادند و به ما پيچيدند كه اين‏ دستورها را رها كنيم و برگرديم به همان وضعى كه در سابق داشتيم،باز برگرديم به‏ بت پرستى و همان پستيها كه داشتيم.و چون امتناع كرديم،ما را عذاب كردند و تحت شكنجه قرار دادند.اين بود كه ما آنجا را رها كرديم و به كشور شما آمديم و اميدواريم كه در اينجا قرين امن باشيم.»
سخن جعفر كه به اينجا رسيد،نجاشى گفت:«از آن كلماتى كه پيغمبر شما مى‏گويد وحى است و از جهان ديگر به سوى او آمده،چيزى حفظ هستى؟». جعفر:«بلى.». نجاشى:«مقدارى بخوان.». جعفر با درنظرگرفتن وضع مجلس،كه همه مسيحى مذهب بودند و خود پادشاه‏ هم شخصا مسيحى بود و«اسقف»ها همه كتاب مقدس‏انجيل‏را جلو گذاشته بودند و مجلس از احساسات مسيحيت موج مى‏زد،سورهء مباركهء مريم را-كه مربوط به‏ مريم و عيسى و يحيى و زكرياست-آغاز كرد و آيات آن سوره را كه فاصله‏هاى‏ كوتاه و خاتمه‏هاى يكنواخت آنها آهنگ مخصوصى پديد مى‏آورد،باطمأنينه و استحكام خواند.جعفر ضمنا خواست با خواندن اين آيات منطق معتدل و صحيح‏ قرآن را دربارهء عيسى و مريم براى مسيحيان بيان كند،و بفهماند كه قرآن در عين‏ اينكه عيسى و مريم را به منتها درجه تقديس مى‏كند،آنها را از حريم الوهيت دور نگاه مى‏دارد.مجلس وضع عجيبى به خود گرفت،اشكها همه بر گونه‏ها جارى شد. نجاشى گفت:«به خدا حقيقت آنچه عيسى گفته همينهاست.اين سخنان و سخنان عيسى از يك ريشه است.». بعد رو كرد به نمايندگان قريش و گفت:«برويد دنبال كارتان.»هداياى آنها را هم‏ به خودشان رد كرد. نجاشى بعدا رسما مسلمان شد و در سال نهم هجرى از دنيا رفت.رسول اكرم از دور بر جنازه‏اش نماز خواند1
_______________________________________________
1 .سيرهءابن هشام،جلد 1،صفحات 123-833،و شرح ابن ابى الحديد برنهج البلاغه‏،جلد 4،چاپ‏ بيروت،ص 571-771،وناسخ التواريخ‏،وقايع قبل از هجرت.





۴ بهمن ۱۳۸۹
كارگر و آفتاب
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام: ۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی
- ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور
- جوزپ گواردیولا
گروه:
- كاربران بلاک شده
كارگر و آفتاب

امام صادق عليه السلام جامهء زبر كارگرى بر تن و بيل در دست داشت و در بوستان خويش سرگرم بود. چنان فعاليت كرده بود كه سراپايش را عرق گرفته بود.

در اين حال ابوعمرو شيبانى وارد شد و امام را در آن تعب و رنج مشاهده كرد.

پيش خود گفت شايد علت اينكه امام شخصا بيل به دست گرفته و متصدى اين كار شده اين است كه كسى ديگر نبوده و از روى ناچارى خودش دست به كار شده. جلو آمد و عرض كرد: «اين بيل را به من بدهيد، من انجام مى‏دهم. » .

امام فرمود: «نه، من اساسا دوست دارم كه مرد براى تحصيل روزى رنج بكشد و آفتاب بخورد. » 1
______________________________________
1 . «انى احب ان يتأذى الرجل بحرّالشمس فى طلب المعيشة. » : بحارالانوار، ج 11/ص 120.





۱۰ بهمن ۱۳۸۹
همسايهء نو
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام: ۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی
- ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور
- جوزپ گواردیولا
گروه:
- كاربران بلاک شده
همسايهء نو

مرد انصارى خانهء جديدى در يكى از محلات مدينه خريد و به آنجا منتقل شد.

تازه متوجه شد كه همسايهء ناهموارى نصيب وى شده.

به حضور رسول اكرم آمد و عرض كرد: «در فلان محله، ميان فلان قبيله خانه‏اى‏ خريده‏ام و به آنجا منتقل شده‏ام، متأسفانه نزديكترين همسايگان من شخصى است‏ كه نه تنها وجودش براى من خير و سعادت نيست، از شرش نيز در امان نيستم.

اطمينان ندارم كه موجبات زيان و آزار مرا فراهم نسازد. » .

رسول اكرم چهار نفر: على، سلمان، ابوذر و شخصى ديگر را- كه گفته‏اند مقداد بوده است- مأمور كرد با صداى بلند در مسجد به عموم مردم از زن و از مرد ابلاغ‏ كنند كه «هركس همسايگانش از آزار او در امان نباشند ايمان ندارد. » .

اين اعلام در سه نوبت تكرار شد. بعد رسول اكرم با دست خود به چهار طرف‏ اشاره كرد و فرمود: «از هر طرف تا چهل خانه همسايه محسوب مى‏شوند. » 1
________________________________________
1 . كافى، جلد 2، باب «حق الجوار» ، صفحهء 666.






۱۱ بهمن ۱۳۸۹
آخرين سخن
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام: ۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی
- ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور
- جوزپ گواردیولا
گروه:
- كاربران بلاک شده
آخرين سخن

تا چشم‏ام حميده، مادر امام كاظم عليه السلام، به ابوبصير- كه براى تسليت گفتن‏ به او به مناسبت وفات شوهر بزرگوارش امام صادق آمده بود- افتاد اشكهايش‏ جارى شد. ابوبصير نيز لختى گريست. همينكه گريهءام حميده ايستاد، به ابوبصير گفت: «تو در ساعت احتضار امام حاضر نبودى، قضيهء عجيبى اتفاق افتاد. » .

ابوبصير پرسيد: «چه قضيه‏اى؟ » گفت: «لحظات آخر زندگى امام بود. امام دقايق‏ آخر عمر خود را طى مى‏كرد. پلكها روى هم افتاده بود. ناگهان امام پلكها را از روى‏ هم برداشت و فرمود: «همين الآن جميع افراد خويشاوندان مرا حاضر كنيد. » مطلب‏ عجيبى بود. در اين وقت امام همچو دستورى داده بود. ما هم همت كرديم و همه را جمع كرديم. كسى از خويشان و نزديكان امام باقى نماند كه آنجا حاضر نشده باشد.

همه منتظر و آماده كه امام در اين لحظهء حساس مى‏خواهد چه بكند و چه بگويد.

«امام همينكه همه را حاضر ديد، جمعيت را مخاطب قرار داده فرمود: شفاعت ما هرگز نصيب كسانى كه نماز را سبك مى‏شمارند نخواهد شد. » 1
____________________________________
1 . بحارالانوار، ج 11/ص 105.






۱۲ بهمن ۱۳۸۹
نُسَيبه
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام: ۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی
- ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور
- جوزپ گواردیولا
گروه:
- كاربران بلاک شده
نُسَيبه

اثرى كه روى شانهء نسيبه دختر كعب- كه به نام پسرش عماره «ام عماره» خوانده‏ مى‏شد- باقى مانده بود، از يك جراحت بزرگى در گذشته حكايت مى‏كرد. زنان و بالاخص دختران و زنان جوانى كه عصر رسول خدا را درك نكرده بودند يا در آن‏ وقت كوچك بودند، وقتى كه احيانا متوجه گودى سرشانهء نسيبه مى‏شدند، با كنجكاوى زيادى از او ماجراى هولناكى را كه منجر به زخم شانه‏اش شده بود مى‏پرسيدند. همه ميل داشتند داستان حيرت‏انگيز نسيبه را در صحنهء «احد» از زبان‏ خودش بشنوند.

نسيبه هيچ فكر نمى‏كرد كه در صحنهء احد با شوهر و دو فرزندش دوش به دوش‏ يكديگر بجنگند و از رسول خدا دفاع كنند. او فقط مشك آبى را به دوش كشيده بود براى آنكه در ميدان جنگ به مجروحين آب برساند. نيز مقدارى نوار از پارچه تهيه‏ كرده و همراه آورده بود تا زخمهاى مجروحين را ببندد. او بيش از اين دو كار، در آن‏ روز، براى خود پيش بينى نمى‏كرد.

مسلمانان در آغاز مبارزه، با آنكه از لحاظ عدد زياد نبودند و تجهيزات كافى هم‏ نداشتند، شكست عظيمى به دشمن دادند. دشمن پا به فرار گذاشت و جا خالى كرد، ولى طولى نكشيد، در اثر غفلتى كه يك عده از نگهبانان تل «عينين» در انجام وظيفهء خويش كردند، دشمن از پشت سر شبيخون زد، وضع عوض شد و عدهء زيادى از مسلمانان از دور رسول اكرم پراكنده شدند.

نسيبه همينكه وضع را به اين نحو ديد، مشك آب را به زمين گذاشت و شمشير به‏ دست گرفت. گاهى از شمشير استفاده مى‏كرد و گاهى از تير و كمان. سپر مردى را كه‏ فرار مى‏كرد نيز برداشت و مورد استفاده قرار داد. يك وقت متوجه شد كه يكى از سپاهيان دشمن فرياد مى‏كشد: «خود محمد كجاست؟ خود محمد كجاست؟ » نسيبه‏ فورا خود را به او رساند و چندين ضربت بر او وارد كرد، و چون آن مرد دو زره روى‏ هم پوشيده بود ضربات نسيبه چندان در او تأثير نكرد، ولى او ضربت محكمى روى‏ شانهء بى‏دفاع نسيبه زد كه تا يك سال مداوا مى‏كرد. رسول خدا همينكه متوجه شد خون از شانهء نسيبه فوران مى‏كند، يكى از پسران نسيبه را صدا زد و فرمود: «زود زخم مادرت را ببند. » وى زخم مادر را بست و باز هم نسيبه مشغول كارزار شد.

در اين بين نسيبه متوجه شد يكى از پسرانش زخم برداشته، فورا پارچه‏هايى كه‏ به شكل نوار براى زخم بندى مجروحين با خود آورده بود درآورد و زخم پسرش را بست. رسول اكرم تماشا مى‏كرد و از مشاهدهء شهامت اين زن لبخندى در چهره‏ داشت. همينكه نسيبه زخم فرزند را بست به او گفت: «فرزندم زود حركت كن و مهياى جنگيدن باش. » هنوز اين سخن به دهان نسيبه بود كه رسول اكرم شخصى را به نسيبه نشان داد و فرمود: «ضارب پسرت همين بود. » نسيبه مثل شير نر به آن مرد حمله برد و شمشيرى به ساق پاى او نواخت كه به روى زمين افتاد. رسول اكرم‏ فرمود: «خوب انتقام خويش را گرفتى. خدا را شكر كه به تو ظفر بخشيد و چشم تو را روشن ساخت. » .

عده‏اى از مسلمانان شهيد شدند و عده‏اى مجروح. نسيبه جراحات بسيارى‏ برداشته بود كه اميد زيادى به زنده ماندنش نمى‏رفت.

بعد از واقعهء احد، رسول اكرم براى اطمينان از وضع دشمن، بلافاصله دستور داد به طرف «حمراء الاسد» حركت كنند. ستون لشكر حركت كرد. نسيبه نيز خواست به‏ همان حال حركت كند، ولى زخمهاى سنگين اجازهء حركت به او نداد. همينكه رسول‏ اكرم از «حمراء الاسد» برگشت، هنوز داخل خانهء خود نشده بود كه شخصى را براى‏ احوالپرسى نسيبه فرستاد. خبر سلامتى او را دادند. رسول خدا از اين خبر خوشحال‏ و مسرور شد1
_______________________________________
1 . شرح ابن ابى الحديد، جلد 3، صفحات 568- 570، نقل ازمغازى‏واقدى.






۱۵ بهمن ۱۳۸۹
خواهش مسيح
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام: ۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی
- ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور
- جوزپ گواردیولا
گروه:
- كاربران بلاک شده
خواهش مسيح

عيسى عليه السلام به حواريين گفت: «من خواهش و حاجتى دارم، اگر قول‏ مى‏دهيد آن را برآوريد بگويم. » حواريين گفتند: «هرچه امر كنى اطاعت مى‏كنيم. » .

عيسى از جا حركت كرد و پاهاى يكايك آنها را شست. حواريين در خود احساس ناراحتى مى‏كردند، ولى چون قول داده بودند خواهش عيسى را بپذيرند تسليم شدند و عيسى پاى همه را شست. همينكه كار به انجام رسيد، حواريين‏ گفتند: «تو معلم ما هستى، شايسته اين بود كه ما پاى تو را مى‏شستيم نه تو پاى ما را. » .

عيسى فرمود: «اين كار را كردم براى اينكه به شما بفهمانم كه از همهء مردم‏ سزاوارتر به اينكه خدمت مردم را به عهده بگيرد «عالم» است. اين كار را كردم تا تواضع كرده باشم و شما درس تواضع را فرا گيريد و بعد از من كه عهده‏دار تعليم و ارشاد مردم مى‏شويد راه و روش خود را تواضع و خدمت خلق قرار دهيد. اساسا حكمت در زمينهء تواضع رشد مى‏كند نه در زمينهء تكبر، همان گونه كه گياه در زمين‏ نرم دشت مى‏رويد نه در زمين سخت كوهستان. » 1
___________________________________________
1 . وسائل، ج 2/ص 457.






۱۶ بهمن ۱۳۸۹
< ۱ ... ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ... ۱۳ >
     
برو به صفحه
این عنوان قفل شده است!

اختیارات
شما می‌توانید مطالب را بخوانید.
شما نمی‌توانید عنوان جدید باز کنید.
شما نمی‌توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید.
شما نمی‌توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید.
شما نمی‌توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید.
شما نمی‌توانید نظرسنجی اضافه کنید.
شما نمی‌توانید در نظرسنجی‌ها شرکت کنید.
شما نمی‌توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید.
شما نمی‌توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید.

فعالترین کاربران ماه انجمن
فعالیترین کاربران سایت
اعضای جدید سایت
جدیدترین اعضای فعال
تعداد کل اعضای سایت
اعضای فعال
۱۷,۹۳۴
اعضای غیر فعال
۱۴,۳۶۳
تعداد کل اعضاء
۳۲,۲۹۷
پیام‌های جدید
علمی/تلفن هوشمند/تبلت/فناوری
انجمن علمی و کاربردی
۲,۴۱۹ پاسخ
۴۳۶,۴۰۵ بازدید
۵ ساعت قبل
javibarca
بحث در مورد تاپیک های بخش سرگرمی
انجمن سرگرمی
۴,۶۶۴ پاسخ
۵۴۶,۹۲۴ بازدید
۴ روز قبل
یا لثارات الحسن
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
انجمن مباحث آزاد
۷۶,۴۹۱ پاسخ
۱۱,۶۳۰,۴۹۷ بازدید
۴ روز قبل
یا لثارات الحسن
بحث آزاد در مورد بارسا
انجمن عاشقان آب‍ی و اناری
۵۸,۱۹۸ پاسخ
۸,۳۶۴,۷۸۱ بازدید
۴ روز قبل
یا لثارات الحسن
مباحث علمی و پزشکی
انجمن علمی و کاربردی
۱,۵۴۷ پاسخ
۷۴۵,۷۱۶ بازدید
۲۶ روز قبل
رویا
مســابــقـه جــــذاب ۲۰ ســــوالـــــــــــــــــــی
انجمن سرگرمی
۲۳,۶۵۸ پاسخ
۲,۲۰۳,۶۹۰ بازدید
۲۶ روز قبل
رویا
برای آشنایی خودتون رو معرفی کنید!
انجمن مباحث آزاد
۷,۶۴۲ پاسخ
۱,۲۳۶,۰۰۱ بازدید
۶ ماه قبل
مهسا
اسطوره های بارسا
انجمن بازیکنان
۳۴۳ پاسخ
۸۵,۷۶۰ بازدید
۶ ماه قبل
jalebamooz
جام جهانی ۲۰۲۲
انجمن فوتبال ملی
۲۲ پاسخ
۱,۹۵۴ بازدید
۱۰ ماه قبل
phaidyme
تغییرات سایت
انجمن اتاق گفتگوی اعضاء و ناظران
۱,۵۵۷ پاسخ
۲۷۷,۰۶۴ بازدید
۱۱ ماه قبل
یا لثارات الحسن
حاضرین در سایت
۱۹۳ کاربر آنلاین است. (۱۱۸ کاربر در حال مشاهده تالار گفتمان)

عضو: ۰
مهمان: ۱۹۳

ادامه...
هرگونه کپی برداری از مطالب این سایت، تنها با ذکر نام «اف سی بارسلونا دات آی آر» مجاز است!