تالار گفتمان

پاسخ به: چشم دل باز كن كه جان بينی ...
نویسنده: nazanin پنج‌شنبه، ۲۵ بهمن ۱۳۸۶ (۲:۱۲)
جلال و جمال امام زمان (عج) الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا ابوالقاسم محمد و علي اهل بيته الطيبين الطاهرين و علي جميع انبياء و رسله و ملائكته و الشهداء و الصدّيقين واللعنه علي اعداءالله اعدائهم اجمعين ولا حول و لا قوه الا بالله العلي العظيم. محور بحث ما يك محور خاصي است الحمدالله پروردگار را شاكريم كه به ما اعتقاد صحيح داده است و انشاءالله خداوند اين عقائد صحيح را از ما نگيرد و نور ولايت را روز بروزدر قلوب ما بيشتر نمايد. اين بحث يك بحث خاص روحي است و البته يك بحث ظريف ، خيلي ظريف و باريك بحث مربوط است به اهلبيت (ع) عموماً و امام زمان (ع) خصوصاً اهلبيت يك جلالهائي دارند و يك جمالهايي . جلال به چه مي گوئيم و جمال به چه ؟ جلال عبارت است ازعظمت اينها ، ائمه يك عظمتي دارند و اين عظمت آنقدر گسترده است كه حتي دشمنان ايشان هم بر اين عظمت متوجه شده و مي آيند عرض ادب مي كنند . جمال نمي بينند . البته يادتان نرود كه مقصود از جمال ، اين چشم ، ابرو و صورت نيست اشتباه نشود ممكن است يك نفر امام زمان (ارواحنافداه) را در عمرخود اصلاً يكبار هم نديده باشد ولي جمال حضرت را به آن معني كه ميگويم ديده باشد. مثالي ميزنم ، از اينجا به فاصله دور كوهي را مي بينيد ، مثلاً از فاصله بيست فرسخي يك كوهي را مي بينيد بلكه ازآن هم بيشتر كوه وقتي بلند باشد و سر به فلك كشيده شده انسان حتي ممكن است از راه دور از آن كوه فقط شبهي ببيند توجه مي كند از راه دور فقط شبه كوه ديده مي شود ، آيا ديدن شبه كافي است ؟ اما در آن كوه چه نوع گياهي مي رويد آن را نمي شود دانست در درون آن كوه چه معدني نهفته است چه اسرار و خصوصياتي است ، انسان اين مطالب را از راه دور نمي داند فقط شبه است و اهل بيبت از بس عظمت دارند كه دشمنانشان هم اعتراف مي كنند چون عظمت زياد است جرج جرداق يك مسيحي است در فضايل اميرالمومنين (ع) پنج جلد كتاب نوشته است يك نفر از رفقاء مي گفت كه او را در بيروت ديدم ، پرسيدم : شيعه اي ؟ گفت : نه ، مسلمان نيستم كه شيعه باشم . پرسيدم : پس چرا در مورد امام علي (ع) كتاب تاليف نموده اي؟ جواب داد : از بس عظمت دارد يك چيز ديگر خودم ديدم ، در لبنان يك مسيحي كتابي نوشته بود خيلي لطيف ، الان دارم ، بنام « في خطا علي » در آخر اين كتاب دقيقاً با اين عبارت نوشته بود : مولاي ، « اني لست بمسلم فضلاً ان اكون شيعياً ، الا اني احبك » . يعني آقاي من مسلمان نيستم تا شيعه باشم فقط تو را دوست دارم به تو محبت دارم كه بدستم قلم گرفته و كتاب نوشته ام. تفسيري است بنام « البحر المحيط » تفسير بزرگي است ، يعني اسم بامسمائي دارد . صاحب تفسير ابوحيان نحوي ازعلماي اهل سنت است – اگر خواستيد تحقيق كنيد يك ابوحيان توحيدي داريم كه قاعدتاً به نظر مي رسد شيعه باشد ، صاحب كتاب «الامتاء و المعانسه » و كتابهاي ديگر و يك ابوحيان نحوي كه سني است و نام تفسيرش « البحرالمحيط » است – در آن تفسير ديدم شعري از يك شاعر مسيحي نقل مي كند شاعر مسيحي خيلي زيركانه شعري سروده كه حتي به اهل سنت هم برنخورد احياناً جنجالي برپا نشود . در اولش مي گويد: عديـع و تيم لا احـاول ذكــرهم بسوء و لكني محب لهاشمــي و ما تعتريني في علي و رحتحه اذا ذكروا في الله لومه لائمي مقصود از« عديع » خليفه دوم است و مقصود از « تيم » خليفه اول است مي گويد من با كسي كار ندارم با هيچكس ، فقط من به « بني هاشم » علاقه دارم ، اگر من به علي محبت دارم اگر كسي هم مذمت كند هيچ مهم نيست اصلاً گوشم به حرف كسي بدهكار نمي باشد يقولـون ما بـال النصاري تحبهم و اهل النحا من اعرب و اعاجمي فقلت لهم اني لاحسب حبهم سرا في قلوب الخلق حتي البهائمي مي گويد :به من ايراد مي گيرند كه تو مسيحي هستي اصلاً به تو چه ربطي دارد كه به علي علاقه داشته باشي ؟ به من ايراد مي گيرند كه مسيحي هستم و به اهلبيت علاقه دارم ؟ به اهلبيت حيوانات هم حتي علاقه دارند تنها من نيستم ،به اهلبيت همه علاقه دارند حالا اين مسيحي مولف «في خطا علي » يا جرج جرداق يا حتي شبلي شميل مادي – كه جامعه مسيحيت هم وي را طرد كردند – دكتر شبلي شميل مي گويد : « الامام علي بن ابيطالب عظيم العظماء » چه مي گويد ؟ اينها فقط از راه دور مي بينند نمي توانند جمال ببينند عرض نمودم كه مقصود از جمال به معني چشم ، ابرو و ظاهر نيست .بحث ظريف است . مگر عمربن سعد جمال امام حسين (ع) را موقعي كه در چند قدمي آقا قرار گرفت و با هم صحبت كردن نديد ؟ جمال ظاهري را ديد ساير دشمنان هم ديدند ولي ديدن اينها با ديدن حبيب ابن مظاهر چقدر فرق دارد ؟ عمر بن سعد جمال حضرت را ديد و گفت : من اين را مي كشم تا به رياست ري برسم ولي حبيب ابن مظاهر وقتی آقا را ديد به حضرت عرض كرد به شما در خلوت عرضي دارم . آقا فرمود : حبيب بگو . عرض كرد : قبل از اينكه به اين بدنها بيائيد كجا بوديد ؟ ببين چه سئوالي است ، اين ديدن با آن ديدن فرق زياد دارد حضرت فرمود : حبيب ، ما نور الهي بوديم و در اطراف عرش ما تسبيح گفتيم و ملائكه ياد گرفتند زيارت جامعه را مي خوانيد « خلقكم الله انوارا » – جوانان از زيارت جامعه فاصله نگيرند ابدا ابدا يك بحث رجالي داريم كه انسان از طريق رجال نگاه مي كند كه فلان بحث ضعيف است يا معتبر و طريق ديگر هم است به فضل الهي حالا الان دير وقت است نمي شود گفت ولي آنهايي كه صاحب نظرند و از اولياء جامعه ، تمام كلماتش از دهان مبارك امام هادي (ع) بيرون آمده است – « خلقكم الله انواراً فجعلكم بعرشه محدقين حتي من الله علينا بكم » يك دريا حرف است . تا حالا به خداوند شكر كرده ايد كه شما را محب اهلبيت قرار داده ؟ خدايا با چه زباني شكر كنيم ؟ من به دوستان اين چنين مي گويم – كه البته اگر به يك جامعه شناس بگويي كه چرا ما شيعه شده ايم ؟ مي گويد چون پدر تان و پدر بزرگتان شيعه بوده است و از اين نوع حرفها مي زنند ولي اينطور نيست البته به تاثير تربيت و محيط و پدر و مادر منكر نيستم ولي سخن از اينها بالاتر است تقدير به يك ناقه نشانيد دو محمل ليلاي حـــدوث تو و سلمــــاي قدم را به دوستان مي گويم به خدا شكر بكنيد كه ناقه ما را بردند و در درب امام حسين (ع) خواباندند خداوند به ما مرحمت فرموده است مگر اينها در دست ما هستند ؟ نه خير در اينها اسرار زيادي است فقط از دور شبهي مي بينند . تو به تاريكي علي را ديده اي . از بس عظمت است كه يك مقدار از شبه را نظاره مي كند اما صحبت جمال جمال بحث ديگري است اينها مانند قرآنند ، مي بينيد كه قرآن چند ميليون نسخه دارد آيا خانه اي است كه در آن قرآن نباشد ؟ قرآن در اختيار همه است ولي قرآن مي فرمايد : ساسرف عن آياتي الذين يتكبرون از آيه هاي خوفناك است ، جوانان : من و شما مقداري به خودمان برسيم ، تجديد نظر در اعمالمان بنمائيم مي فرمايد : آنهايي كه در قلبشان يك مقدار تكبر باشد ، كمي من بگويد ، رويش را گرفته و بر مي گردانم و آيات مرا نمي بيند صورتش را بر مي گردانم .اگر به تفسير الميزان علامه طباطبائي نگاه كنيد در آنجا نكته هايي است كه در هيچ تفسيري ديگري نيست چه نكته هايي است كه در هيچ تفسير ديگري نيست چه شده است كه علامه آن طور تفسيري نوشته است ؟ در اين روز مبارك به فضل الهي از روي يقين مي گويم كه نكته هاي موجود در تفسير الميزان در هيج تفسيري نيست علتش چيست ؟ فقط تواضع علامه و يكي هم دست به دامان اهلبيت بودنش ، در اينجا از علامه طباطبايي ( قدس سره الشريف) حكايتي من باب يادگاري عرض بكنم ممكن است نشنيده باشيد نقل مي كنند در حدود سي سال قبل يا بيشتر فرزندان كوچك علامه از وي تقاضا مي كنند كه به جهت تابستان به گردش برويم مي رود به اطراف تهران كه معمولاً علما ، و محترمين تشريف مي بردند . علامه مي فرمايد كه در يك اصل فلسفي مشكل گير كرده بودم اگر كسي در فلسفه گير مي كرد به علامه رجوع مي كرد و وقتي كه خود ايشان گير كنند بايد به كي رجوع كنند ؟ مي فرمايد مانده بودم كه از چه كسي سئوال كنم ؟ بچه ها در محل روستا طلب ميوه مي كنند علامه مي فرمايد ظرفي برداشتم بروم دنبال ميوه يكباره ديدم در آن ده كه ده هم نبود كوره ده بود جواني در تيپ روستائيها آمد - قبلاً مي گويم كه امام زمان نبوده ولي حضرت چنين افرادي دارند - خلاصه وسط روستا سلام عليكم بدون مقدمه گفت در مورد مسئله اي كه مانده اي بيا صحبت كنيم و مشروحاً بيان جواب نموده و من روشن شدم و معما كاملاً برايم حل گشت بعد از آن رفتم از مغازه خريد كنم پرسيدم شما در اين ده جوان با سوادي داريد خانه اش كجاست ؟ گفت ما جوان با سواد نداريم . گفتم من الان ديدم گفت نه اصلاً در اين روستاي ما يك نفر هم ابدا الفبا نمي داند. دست خدا باز است « و لله جنود السموات و الارض » ، خدا اين بشر را هر جور مي تواند روشن كند توجه مي كنيدپس بنابراين مشاهده جمال مستلزم اين است كه پاكيزه باشيم آيا ظرايف قرآن را همه مي دانند ؟ نه نمي دانند فخر رازي مفسر بزرگي است و خيلي هم مغرور به بعضي جاها كه مي رسد مي نويسد كه : و هذا مما لم يسبقني اليه احد يعني اين را غير از من كسي نفهميده است اين طور سخن گفتن سخت است عبارتهاي بلند و بالا اما بيني و بين الله خدا ميداند كه عقيده ام را عرض مي كنم تفسير فخر رازي با اينكه تفسير علمي و مايه داراست ولي لياقت ندارد حتي به تفسير علامه پاورقي بشود چون ريسمان فخر رازي از اهلبيت پاره شده بود اگر كسي از اهلبيت (ع) فاصله بگيرد چيزي نمي فهمد سرو صدا مي اندازد ولي ظرائف در مكتب اهلبيت (ع) است من گاهي اين شعر حافظ را زياد مي خوانم شايد حافظ خودش به اندازه من نخوانده بود از رهگذر خاك سر كوي شما بود هر ناقه كه در دست نسيم سحر افتاد اين شعر خطاب به اهلبيت است تمام عطرها ، تمام خير ها از درب اينها مي آيد ، كسي كه از اينها دور بيافتد به دستش چيزي نمي رسد . مشاهده مجال اهلبيت و مشاهده جمال امام زمان پاكيزگي مي خواهد. نكته قابل ذكر از باب يادگاري عرض كنم هميشه مي گوئيم : « بيمنه رزق الوري و بوجوده ثبتت الارض و السماء » يكي از اعلماي بزرگ در كتابش گفته كه : رزق صوري كه عبارتند از باران و خورشيد ، لباس، غذا كه به اينها رزق مي گويند اينها را به امام زمان (ع) منتسب مي كنيم ولي چرا رزق معنويرا به جايي منتسب مي كني ؟ رزق معنوي هم دردست اوست اگر چنانكه شب بلند شدي و خدا توفيق داد تا نماز شب بخواني از كجاست ؟ مي گويي باران به بركت امام زمان (ع) است خورشيدبه بركت امام زمان (عج) طلوع مي كند آري زمين وآسمان به بركت آن بزرگوار پا برجا است . اما اين نماز شب كه اقامه اش بر تو نصيب مي شود از كجاست ؟ يك واسطه ندارد ؟ اين دور از انصاف است كه رزق مادي و رزق صوري واسطه داشته باشند ولي رزق معنوي واسطه نداشته باشد ؟ اين مطلب در سينه تان بماند و به فضل الهي در روي آن كار كنيد كه واسطه رزقهاي معنوي مولايمان امام زمان (ارواحنافداه) است . يك نفر شيعه كه عقيده اش سالم است اين هر قدر پاكيزه باشد جمال حضرت را مي بيند ديدن جمال چند معني دارد اول عرائضم گفتم كه ديدن جمال را به معناي رويت صورت و چشم و ابرو نمي گويم آن يك بحث ديگري است اگر خدا بخواهد آن هم مي شود و اما همين اندازه اينكه تو شيفته باشي و بيايي در مجلس امام زماني بنشيني و به آقا توسل بكني خودش يك درجه و يك مرتبه از مراتب مشاهده جمال است منتهي يك مرتبه ضعيف كه اين قابل تقويت است پس بهر مقدار كه شما جوانان و عزيزان و همه مان پاكيزگي داشته باشيم اشراف امام زمان (ع) زياد تر مي شود . وقتي اشراف زياد شد آن وقت ما دگرگون مي شويم ، انسان اصلاً عوض مي شود به حالات « حر » نگاه كرده ايد ؟ از كودكي شنيده ايم و در كتابها ديده ايم آيا واقعا ًفكر كرده ايد كه چرا اصلاً بدن حر به يكباره لرزيد ؟ اين يك سري دارد حر چرا يكباره عوض شد ؟ آقا انسان را عوض مي كنند يعني وقتي انسان به وادي جمال قدم ميگذارد عوض مي شود حر قبلاً هم امام حسين را ديده بود ولي در كربلا بعد از گذشت چند ساعت بر وادي جمال حضرت وارد شد بدنش لرزيد محققين گفته اند عكس مبارك آقا بر باطن او افتاد بدن شروع به لرزيدن كرد بدنش لرزه مي كرد و مي گفت كه الان بروم از آقا عذرخواهي بكنم بخاطر همين هم يك مقدار بدنش لرزه مي كرد . به فضل الهي از مطالعات چنين بدستم آمد كه : نگران بود مي گفت شايد بروم و آقا بگويد دير آمده اي اگر بگويد دير آمده اي چكار بكنم ؟ حتي احتمال وجود دارد - يقين نيست – يك سوگندي هم حاضر كرده بود كه اگر آقا دفعتاً فرمود: برو ، بگويد ترا به مادرت زهرا قسم مي دهم كه مرا قبول كن و حلم و كرم امام حسين (ع) حتي نگذاشت اين سوگندها به زبان بيايد، اينها درياي رحمت هستند خدا نكند امام به كسي بگويد برو ، امام حسين بگويد برو فرق نمي كند يا خدا بگويد برو و يا بگويند . آن شعر سعدي بيتي دارد كه با يكدريا كتاب برابر است هر سو دود آن كس ز در خويش براند وان را كه بخواند به در كس ندواند يكباره جمال به قلب حر افتاد و به جلو آمد عبارت عجيبي دارد كتابي است بنام اخبارالطوال كه به درد محققين مي خورد در اوائل قرن پنجم نوشته شده است در اينجا نوشته كه حر آمد و گفت: « يا ابا عبدالله قد كان مني الذي كان » يعني از چيزي كه من واقع شده ، شده . يعني نتوانست بگويد من چكار كرده ام خجالت مي كشيد و اين نكته اش جالب است كه ادامه دارد . « و قداتيتك مواصياً لك نفسي » اگر نقل بمعنا كنيم يعني آمده ام خودم را به تو قربان كنم اگر ما دو ركعت نماز بخوانيم فكر مي كنيم شق القمر كرده ايم ولي اين جان خود را بر كف نهاده بود مي گويد : « فهل تري ذلك توبه لما كان مني » اين مقدار براي توبه كردن كافي است يا نه ؟ يعني اگر بميرم كفايت مي كند يا چيز ديگري هم نياز است ، حضرت فرمود : « انزل » بيا پائين . در اين « انزل » هزار سال است كه عرفا سرگردانند يك استاد داشتيم مي گفت معناي اين «انزل» اين است كه يعني تو كه جمال مرا ديدي جنگ و دفاع همه اش صحيح ولي فعلاً علي الحساب رفيق شديم بيا بنشينيم و كمي مانوس شويم تو جمال ديده اي . دستمالي را هم كه آقا بر سر حر بست مي دانيد كه آن دستمال براي اين نبوده كه حر معالجه شود او شهيد مي شد آقا دستمال را بر سر او به اين خاطر بست كه حر جمال ديده بود مهمان آمده بود حتي امام با زبان حال فرمودند كه اين دستمال را بر سر پسرم علي اكبر نبسته ام براي تو نگه داشتم چون تو تازه رسيده اي. بلي حر جمال ديد و عوض شد جمال ديدن بحث ديگري است عرض كردم كه مراتبي دارد اگر انسان پاكيزه باشد امام زمان (ع) بر انسان اشراف پيدا مي كند اگر پاكيزه شود به وادي جمال مي رود . حالا اگر جمال را به معناي صورت چشم و ابرو بگيريم آن هم بحث ديگري است وامكان انجامش است. سال قبل به عيادت يكي از اولياء خدا رفتيم – بردن اسمش را صلاح نمي دانم شايد راضي نباشد انسان خيلي بزرگي است شخصي است كه فقيهان ما ، بزرگان ما به خدمتش مي روند – فرمود: كه شصت سال جمال آقا را در پس پرده ديدم ولي سه ماه قبل از اين جمالش را بي پرده ديدم . آقا خيلي بزرگوار است وقتي ما يك نفر را مي بينيم منتظريم تا به ما سلام بدهد ولي مي گويد امام زمان را نمي ديدم چون ديدن آنها از طرف ما بدست خودشان است – اگر بخواهند ما آنها را رويت كنيم – يكبار ديدم صداي سلام آمد سرم را بلند كردم و ديدم آقاست اين از يقينيات است و اگر يقين حاصل نمي شد در اين مجلس عرض نمي كردم. خدا علماي گذشته و امام را رحمت فرمايد درجات امام را عالي نمايد يكي از اولياء را ملاقات نمودم قضيه اي داشت و پيش اش بود كه خلاصه اش را عرض مي كنم تا بدانيد كه اگر پاكيزه هم نبوديد و به وظايف هم عمل كرديد ولي آقا رانديديد عيبي ندارد . اصل كار عمل كردن به وظيفه است اگر ملاقات هم نمودي چه بهتر نقل اين قضيه ضروري مي دانم آن ولي خدا كه بيست سال بود به خدمتش مي رسيدم ، مي گفت: در زمان قديم دراطراف تهران عالم بزرگي بود . آن عالم درس نخوانده بود ولي جسته و گريخته از پدرش اصطلاحاتي ياد گرفته بود مثالي است كه مي گويند : ولد العالم نصف العالم ، روستائيان دوراين عالم زاده جمع شده بودند كه ما نمي توانيم جاي پدرت را خالي ببينيم و خلاصه با زور وي را ملبس نمودند عالم زاده گفته بود :ايها الناس من درس نخوانده ام ولي روستائيان در جواب گفته بودند : نه شما آقا زاده ايد و ... بالاخره بعد از ملبس شدن عالم زاده در طول بيست سال كه به جاي پدرش نشسته بود در جواب مسائلي كه از وي مي پرسيدند از پيش خود جوابهايي سر هم مي كرد و مي گفت . يك روز مقابل آئينه جهت آماده شدن و رفتن به مسجد ايستاده بود كه ملاحظه مي كند بر محاسن او يك موي سفيد افتاده است به او تكاني مي دهد پيش خود مي گويد : اي بيچاره بيست سال است كه به مردم از پيش خودت جواب عوضي مي دهي اين موي سفيد هم كه به صورتت افتاده نشانه اين است كه يعني بالاخره رفتنت نزديك است برو به خلق خدا بگو و حسابت را صاف كن . بالاخره حالا يا مي زنند يا مي كشند هرچه باشد پاك مي شوي به مسجد مي رود و مي گويد : ايها الناس مدت بيست سال است كه هر چه مسئله به شما گفته ام همه اش دروغ بود . مردم حمله مي كنند كه او را بكشند ولي باز خدا كمك مي كند و او را نمي كشند ولي تمام اموال و جاه و جلالش را از دستش مي گيرند و با يك پيراهن و شلوار وي را از روستا بيرون مي كنند . قدم زنان و سرگردان به تهران مي آيد حجت الا سلام سيد عبدالله فاطمي نيا منبع: پایگاه شمس ولای