برنامهء كار | |||
---|---|---|---|
نویسنده: مجنون جمعه، ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ (۱۸:۱۸) | |||
برنامهء كار پس از قتل عثمان و زمينهء انقلابى كه فراهم شده بود كسى جز على عليه السلام نامزد خلافت نبود، مردم فوج فوج آمدند و بيعت كردند. در روز دوم بيعت، على عليه السلام بر منبر بالا رفت و پس از حمد و ثناى الهى و درود بر خاتم انبياء و يك سلسله مواعظ، به سخنان خود اينطور ادامه داد: «ايهاالناس! پس از آنكه رسول خدا از دنيا رفت، مردم ابوبكر را به عنوان خلافت انتخاب كردند، و ابوبكر عمر را جانشين معرفى كرد. عمر تعيين خليفه را به عهدهء شورا گذاشت و نتيجهء شورا اين شد كه عثمان خليفه شد. عثمان طورى عمل كرد كه مورد اعتراض شما واقع شد، آخر كار در خانهء خود محاصره شد و به قتل رسيد. سپس شما به من رو آورديد و به ميل و رغبت خود با من بيعت كرديد. من مردى از شما و مانند شما هستم؛ آنچه براى شماست براى من است و آنچه به عهدهء شماست به عهدهء من است. خداوند اين در را ميان شما و اهل قبله باز كرده است و فتنه مانند پارههاى شب تاريك رو آورده است. بار خلافت را كسى مىتواند به دوش بگيرد كه هم توانا و صابر باشد و هم بصير و دانا. روش من اين است كه شما را به سيرت و روش پيغمبر بازگردانم. هرچه وعده دهم اجرا خواهم كرد به شرط آنكه شما هم استقامت و پايدارى بورزيد؛ و البته از خدا بايد يارى بطلبيم. بدانيد كه من براى پيغمبر بعد از وفاتش آنچنانم كه در زمان حياتش بودم. «شما انضباط و اطاعت را حفظ كنيد. به هرچه مىگويم عمل كنيد. اگر چيزى ديديد كه به نظرتان عجيب و غيرقابل قبول آمد در رد و انكار شتاب نكنيد. من در هر كارى تا وظيفهاى تشخيص ندهم و عذرى نزد خدا نداشته باشم اقدام نمىكنم. خداى بينا همهء ما را مىبيند و به همهء كارها احاطه دارد. «من طبعا رغبتى به تصدى خلافت ندارم، زيرا از پيغمبر شنيدم: «هركس بعد از من زمام امور امت را به دست بگيرد در روز قيامت بر صراط نگه داشته مىشود و فرشتگان نامهء اعمال او را جلوش باز مىكنند، اگر عادل و دادگستر باشد خداوند او را به موجب همان عدالت نجات مىدهد و اگر ستمگر باشد صراط تكانى مىخورد كه بند از بند او باز مىشود و سپس به جهنم سقوط مىكند. » . «اما چون شما اتفاق رأى حاصل كرديد و مرا به خلافت برگزيديد، براى من شانه خالى كردن امكان نداشت. » . آنگاه به طرف راست و چپ منبر نگاه كرد و مردم را از نظر گذراند و به كلام خود چنين ادامه داد: «ايهاالناس! من الآن اعلام مىكنم: آن عده كه از جيب مردم و بيت المال جيب خود را پر كرده املاكى سر هم كردهاند، نهرها جارى كردهاند، بر اسبان عالى سوار شدهاند، كنيزكان زيبا و نرم اندام خريدهاند و در لذات دنيا غرق شدهاند، فردا كه جلو آنها را بگيرم و آنچه از راه نامشروع به دست آوردهاند از آنها باز بستانم و فقط به اندازهء حقشان- نه بيشتر- برايشان باقى گذارم، نيايند و بگويند على بن ابى طالب ما را اغفال كرد. من امروز در كمال صراحت مىگويم، تمام مزايا را لغو خواهم كرد، حتى امتياز مصاحبت پيغمبر و سوابق خدمت به اسلام را. هركس در گذشته به شرف مصاحبت پيغمبر نائل شده و توفيق خدمت به اسلام را پيدا كرده، اجر و پاداشش با خداست. اين سوابق درخشان سبب نخواهد شد كه ما امروز در ميان آنها و ديگران تبعيض قائل شويم. هركس امروز نداى حق را اجابت كند و به دين ما داخل شود و به قبلهء ما رو كند، ما براى او امتيازى مساوى با مسلمانان اوليه قائل مىشويم. شما بندگان خداييد و مال مال خداست و بايد بالسويه در ميان همهء شما تقسيم شود. هيچ كس از اين نظر بر ديگرى برترى ندارد. فردا حاضر شويد كه مالى در بيت المال هست و بايد تقسيم شود. » روز ديگر مردم آمدند، خودش هم آمد، موجودى بيت المال را بالسويه تقسيم كرد. به هر نفر سه دينار رسيد. مردى گفت: «يا على! تو به من سه دينار مىدهى و به غلام من نيز كه تا ديروز بردهء من بود سه دينار مىدهى؟ » على فرمود: «همين است كه ديدى. » . عدهاى كه از سالها پيش به تبعيض و امتياز عادت كرده بودند- مانند طلحه و زبير و عبد اللّٰه بن عمر و سعيد بن عاص و مروان حكم- آن روز از قبول سهميه امتناع كردند و از مسجد بيرون رفتند. روز بعد كه مردم در مسجد جمع شدند، اين عده هم آمدند، اما جدا از ديگران گوشهاى دور هم نشستند و به نجوا و شور پرداختند. پس از مدتى وليد بن عقبه را از ميان خود انتخاب كردند و نزد على فرستادند. وليد به حضور على عليه السلام آمد و گفت: «يا اباالحسن! اولا تو خودت مىدانى كه هيچ كدام از ما كه اينجا نشستهايم به واسطهء سوابق تو در جنگهاى ميان اسلام و جاهليت از تو دل خوشى نداريم. غالبا از هر كدام ما يك نفر يا دو نفر در آن روزها به دست تو كشته شده است. از جمله پدر خودم در بدر به دست تو كشته شد. اما از اين موضوع با دو شرط مىتوانيم صرف نظر كنيم و با تو بيعت كنيم، اگر تو آن دو شرط را بپذيرى: «يكى اينكه سخن ديروز خود را پس بگيرى، به گذشته كار نداشته باشى و عطف به ماسبق نكنى. در گذشته هرچه شده شده. هركس در دورهء خلفاى گذشته از هر راه مالى به دست آورده آورده، تو كار نداشته باش كه از چه راه بوده، تو فقط مراقب باش كه در زمان خودت حيف و ميلى نشود. «دوم اينكه قاتلان عثمان را به ما تحويل ده كه از آنها قصاص كنيم؛ و اگر ما از ناحيهء تو امنيت نداشته باشيم ناچاريم تو را رها كنيم و برويم در شام به معاويه ملحق شويم. » . على عليه السلام فرمود: «اما موضوع خونهايى كه در جنگ اسلام و جاهليت ريخته شد، من مسؤوليتى ندارم زيرا آن جنگها جنگ شخصى نبود، جنگ حق و باطل بود. شما اگر ادعايى داريد بايد از جانب باطل عليه حق عرض حال بدهيد نه عليه من. اما موضوع حقوقى كه در گذشته پامال شده، من شرعا وظيفه دارم كه حقوق پامال شده را به صاحبانش برگردانم، دراختيار من نيست كه ببخشم و صرف نظر كنم. و اما موضوع قاتلان عثمان! اگر من وظيفهء شرعى خود تشخيص مىدادم، آنها را ديروز قصاص مىكردم و تا امروز مهلت نمىدادم. » . وليد پس از شنيدن اين جوابها حركت كرد و رفت و به رفقاى خود گزارش داد. آنها دانستند و بر آنها مسلم شد كه سياست على قابل انعطاف نيست. از آن ساعت شروع كردند به تحريك و اخلال. گروهى از دوستان على عليه السلام آمدند نزد آن حضرت و گفتند: «عن قريب اين دسته قتل عثمان را بهانه خواهند كرد و آشوبى بپا خواهد شد. اما قتل عثمان بهانه است، درد اصلى اينها مساواتى است كه تو ميان اينها و تازه مسلمانهاى ايرانى و غيرايرانى برقرار كردهاى. اگر تو امتياز اينها را حفظ كنى و در تصميم خود تجديدنظر كنى، غائله مىخوابد. » . چون ممكن بود اين اعتراض براى بسيارى از دوستان على پيدا شود كه: اينقدر اصرار براى رعايت مساوات چرا، لهذا على عليه السلام روز ديگر در حالى كه شمشيرى حمايل كرده بود و لباسش را دو پارچهء ساده تشكيل مىداد كه يكى را به كمر بسته بود و ديگرى را روى شانه انداخته بود، به مسجد رفت و بالاى منبر ايستاد و به كمان خود تكيه كرد، خطاب به مردم گفت: «خداوند را كه معبود ماست شكر مىكنيم. نعمتهاى عيان و نهان او شامل حال ماست. تمام نعمتهاى او منت و فضل است بدون اينكه ما از خود استحقاق و استقلالى داشته باشيم، براى اينكه ما را بيازمايد كه شكر مىكنيم يا كفران. افضل مردم در نزد خدا آن كس است كه خدا را بهتر اطاعت كند و سنت پيغمبر را بهتر و بيشتر پيروى كند و كتاب خدا را بهتر زنده نگاه دارد. ما براى كسى نسبت به كسى، جز به مقياس طاعت خدا و پيغمبر، برترى قائل نيستيم. اين كتاب خداست در ميان ما و شما، و آن هم سنت و سيرهء روشن پيغمبر شما كه آگاهيد و مىدانيد. » . آنگاه اين آيهء كريمه را تلاوت كرد: «يا ايهاالناس انا خلقناكم من ذكر و انثى وجعلناكم شعوباً و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عنداللّٰه اتقيكم. » . پس از اين خطبه، براى دوست و دشمن قطعى و مسلم شد كه تصميم على قطعى است؛ هركس تكليف خود را فهميد، آن كس كه مىخواست وفادار بماند وفادار ماند و آن كس كه به چنين برنامهاى نمىتوانست تن بدهد، يا مانند عبد اللّٰه عمر كناره گيرى و مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج18، ص: 446 انزوا اختيار كرد و يا مانند طلحه و زبير و مروان تا پاى جنگ و خونريزى حاضر شد1 ___________________________________________ 1 . شرح ابن ابى الحديد، چاپ بيروت، ج 2/ص 271- 273، شرح خطبهء 90. |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول