اسكندر و ديوژن | |||
---|---|---|---|
نویسنده: مجنون سهشنبه، ۲۴ اسفند ۱۳۸۹ (۱۳:۳۵) | |||
اسكندر و ديوژن همينكه اسكندر، پادشاه مقدونى، به عنوان فرمانده و پيشواى كل يونان در لشكركشى به ايران انتخاب شد، از همهء طبقات براى تبريك نزد او مىآمدند. اما ديوگنس (ديوژن) ، حكيم معروف يونانى، كه در كورينت به سر مىبرد كمترين توجهى به او نكرد. اسكندر شخصا به ديدار او رفت. ديوژن كه از حكماى كلبى يونان بود (شعار اين دسته قناعت و استغناء و آزادمنشى و قطع طمع بود) در برابر آفتاب دراز كشيده بود. چون حس كرد جمع فراوانى به طرف او مىآيند، كمى برخاست و چشمان خود را به اسكندر كه با جلال و شكوه پيش مىآمد خيره كرد، اما هيچ فرقى ميان اسكندر و يك مرد عادى كه به سراغ او مىآمد نگذاشت و شعار استغناء و بىاعتنايى را حفظ كرد. اسكندر به او سلام كرد، سپس گفت: «اگر از من تقاضايى دارى بگو. » ديوژن گفت: «يك تقاضا بيشتر ندارم. من از آفتاب استفاده مىكردم، تو اكنون جلو آفتاب را گرفتهاى، كمى آن طرفتر بايست! » . اين سخن در نظر همراهان اسكندر خيلى حقير و ابلهانه آمد. با خود گفتند عجب مرد ابلهى است كه از چنين فرصتى استفاده نمىكند. اما اسكندر كه خود را در برابر مناعت طبع و استغناء نفس ديوژن حقير ديد، سخت در انديشه فرو رفت. پس از آنكه به راه افتاد، به همراهان خود كه فيلسوف را ريشخند مىكردند گفت: «به راستى اگر اسكندر نبودم دلم مىخواست ديوژن باشم. » 1 ________________________________________ 1 . تاريخ علم، تأليف جرج سارتن، ترجمهء آقاى احمد آرام، صفحهء 525. |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول