پول با بركت | |||
---|---|---|---|
نویسنده: مجنون چهارشنبه، ۱۱ اسفند ۱۳۸۹ (۱۶:۱۸) | |||
پول با بركت على بن ابى طالب از طرف پيغمبر اكرم مأمور شد به بازار برود و پيراهنى براى پيغمبر بخرد. رفت و پيراهنى به دوازده درهم خريد و آورد. رسول اكرم پرسيد: «اين را به چه مبلغ خريدى؟ » . - به دوازده درهم. - اين را چندان دوست ندارم، پيراهنى ارزانتر از اين مىخواهم، آيا فروشنده حاضر است پس بگيرد؟ . - نمىدانم يا رسول اللّٰه. - برو ببين حاضر مىشود پس بگيرد؟ . على پيراهن را با خود برداشت و به بازار برگشت. به فروشنده فرمود: «پيغمبر خدا پيراهنى ارزانتر از اين مىخواهد، آيا حاضرى پول ما را بدهى و اين پيراهن را پس بگيرى؟ » . فروشنده قبول كرد و على پول را گرفت و نزد پيغمبر آورد. آنگاه رسول اكرم و على با هم به طرف بازار راه افتادند. در بين راه چشم پيغمبر به كنيزكى افتاد كه گريه مىكرد. پيغمبر نزديك رفت و از كنيزك پرسيد: «چرا گريه مىكنى؟ » - اهل خانه به من چهار درهم دادند و مرا براى خريد به بازار فرستادند؛ نمىدانم چطور شد پولها گم شد. اكنون جرئت نمىكنم به خانه برگردم. رسول اكرم چهار درهم از آن دوازده درهم را به كنيزك داد و فرمود: «هرچه مىخواستى بخرى بخر و به خانه برگرد. » و خودش به طرف بازار رفت و جامهاى به چهار درهم خريد و پوشيد. در مراجعت برهنهاى را ديد، جامه را از تن كند و به او داد. دومرتبه به بازار رفت و جامهاى ديگر به چهار درهم خريد و پوشيد و به طرف خانه راه افتاد. در بين راه باز همان كنيزك را ديد كه حيران و نگران و اندوهناك نشسته است، فرمود: «چرا به خانه نرفتى؟ » . - يا رسول اللّٰه خيلى دير شده، مىترسم مرا بزنند كه چرا اينقدر دير كردى. - بيا با هم برويم، خانهتان را به من نشان بده، من وساطت مىكنم كه مزاحم تو نشوند. رسول اكرم به اتفاق كنيزك راه افتاد. همينكه به پشت در خانه رسيدند كنيزك گفت: «همين خانه است. » رسول اكرم از پشت در با آواز بلند گفت: «اى اهل خانه سلام عليكم. » . جوابى شنيده نشد. بار دوم سلام كرد، جوابى نيامد. سومين بار سلام كرد، جواب دادند: «السلام عليك يا رسول اللّٰه و رحمة اللّٰه و بركاته. » . - چرا اول جواب نداديد؟ آيا آواز مرا نمىشنيديد؟ . - چرا، همان اول شنيديم و تشخيص داديم كه شماييد. - پس علت تأخير چه بود؟ . - يا رسول اللّٰه! خوشمان مىآمد سلام شما را مكرر بشنويم، سلام شما براى خانهء ما فيض و بركت و سلامت است. - اين كنيزك شما دير كرده، من اينجا آمدم از شما خواهش كنم او را مؤاخذه نكنيد. - يا رسول اللّٰه! به خاطر مقدم گرامى شما اين كنيز از همين ساعت آزاد است. پيامبر گفت: «خدا را شكر، چه دوازده درهم پربركتى بود، دو برهنه را پوشانيد و يك برده را آزاد كرد! » 1 __________________________________________ 1 . بحارالانوار، جلد 6، باب «مكارم اخلاقه و سيره و سننه» . |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول