به اولین سایت تخصصی هواداران بارسلونا در ایران خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات سایت، ثبت نام کنید و یا با نام کاربری خود وارد شوید!

شناسه کاربری:
کلمه عبور:
ورود خودکار

نحوه فعالیت در انجمن‌های سایت
دوستان عزیز توجه کنید که تا زمانی که با نام کاربری خود وارد نشده باشید، تنها می‌توانید به مشاهده مطالب انجمن‌ها بپردازید و امکان ارسال پیام را نخواهید داشت. در صورتی که تمایل دارید در مباحث انجمن‌های سایت شرکت نمایید، در سایت عضو شده و با نام کاربری خود وارد شوید.

پیشنهاد می‌کنیم که قبل از هر چیز، با مراجعه به انجمن قوانین و شرح وظایف ضمن مطالعه قوانین سایت، با نحوه اداره و گروه‌های فعال در سایت و همچنین شرح وظایف و اختیارات آنها آشنا شوید. به علاوه دوستان عزیز بهتر است قبل از آغاز فعالیت در انجمن‌ها، ابتدا خود را در تاپیک برای آشنایی (معرفی اعضاء) معرفی نمایند تا عزیزان حاضر در انجمن بیشتر با یکدیگر آشنا شوند.

همچنین در صورتی که تمایل دارید در یکی از گروه‌های کاربری جهت مشارکت در فعالیت‌های سایت عضو شوید و ما را در تهیه مطالب مورد نیاز سایت یاری نمایید، به تاپیک اعلام آمادگی برای مشارکت در فعالیت‌های سایت مراجعه نموده و علائق و توانایی های خود را مطرح نمایید.
تاپیک‌های مهم انجمن
ارسال گزارش یک مورد قابل بررسی در مورد پیام زیر در تالار گفتمان
متن گزارش:*
 

جويبر و ذلفا
نویسنده: مجنون
جمعه، ۶ اسفند ۱۳۸۹ (۱:۳۶)
جويبر و ذلفا

- چقدر خوب بود زن مى‏گرفتى و خانواده تشكيل مى‏دادى و به اين زندگى‏ انفرادى خاتمه مى‏دادى، تا هم حاجت تو به زن برآورده شود و هم آن زن در كار دنيا و آخرت كمك تو باشد.

- يا رسول اللّٰه! نه مال دارم و نه جمال، نه حسب دارم و نه نسب، چه كسى به من‏ زن مى‏دهد؟ و كدام زن رغبت مى‏كند كه همسر مردى فقير و كوتاه قد و سياهپوست و بدشكل مانند من بشود؟ ! .

- اى جوبير! خداوند به وسيلهء اسلام ارزش افراد و اشخاص را عوض كرد.

بسيارى از اشخاص در دورهء جاهليت محترم بودند و اسلام آنها را پايين آورد.

بسيارى از اشخاص در جاهليت خوار و بى‏مقدار بودند و اسلام قدر و منزلت آنها را بالا برد. خداوند به وسيلهء اسلام نخوتهاى جاهليت و افتخار به نسب و فاميل را منسوخ كرد. اكنون همهء مردم از سفيد و سياه، قرشى و غيرقرشى، عربى و عجمى در يك درجه‏اند، هيچ كس بر ديگرى برترى ندارد مرگ به وسيلهء تقوا و طاعت. من در ميان مسلمانان فقط كسى را از تو بالاتر مى‏دانم كه تقوا و عملش از تو بهتر باشد.

اكنون به آنچه دستور مى‏دهم عمل كن.

اينها كلماتى بود كه در يكى از روزها كه رسول اكرم به ملاقات «اصحاب صُفّه» آمده بود، ميان او و جويبر رد و بدل شد.

جويبر از اهل يمامه بود. در همان جا بود كه شهرت و آوازهء اسلام و ظهور پيغمبر خاتم را شنيد. او هرچند تنگدست و سياه و كوتاه قد بود، اما باهوش و حق طلب و بااراده بود. بعد از شنيدن آوازهء اسلام، يكسره به مدينه آمد تا از نزديك جريان را ببيند.

طولى نكشيد كه اسلام آورد و در سلك مسلمانان درآمد، اما چون نه پولى‏ داشت و نه منزلى و نه آشنايى، موقتا به دستور رسول اكرم در مسجد به سر مى‏برد.

تدريجا در ميان كسان ديگرى كه مسلمان مى‏شدند و در مدينه مى‏ماندند، افرادى‏ ديگر هم يافت شدند كه آنها نيز مانند جويبر فقير و تنگدست بودند و به دستور پيغمبر در مسجد به سر مى‏بردند. تا آنكه به پيغمبر وحى شد مسجد جاى سكونت‏ نيست، اينها بايد در خارج مسجد منزل كنند. رسول خدا نقطه‏اى در خارج از مسجد در نظر گرفت و سايبانى در آنجا ساخت و آن عده را به زير آن سايبان منتقل كرد.

آنجا را «صفّه» مى‏ناميدند و ساكنين آنجا كه هم فقير بدودن و هم غريب، «اصحاب‏ صفّه» خوانده مى‏شدند. رسول خدا و اصحاب به احوال و زندگى آنها رسيدگى‏ مى‏كردند.

يك روز رسول خدا به سراغ اين دسته آمده بود. در آن ميان چشمش به جويبر افتاد، به فكر رفت كه جويبر را از اين وضع خارج كند و به زندگى او سر و سامانى‏ بدهد. اما چيزى كه هرگز به خاطر جويبر نمى‏گذشت- با اطلاعى كه از وضع خودش‏ داشت- اين بود كه روزى صاحب زن و خانه و سر و سامان بشود. اين بود كه تا رسول خدا به او پيشنهاد ازدواج كرد، با تعجب جواب داد: مگر ممكن است كسى به‏ زناشويى با من تن بدهد؟ ! ولى رسول خدا زود او را از اشتباه خودش خارج ساخت‏ و تغيير وضع اجتماعى را- كه در اثر اسلام پيدا شده بود- به او گوشزد فرمود.

رسول خدا پس از آنكه جويبر را از اشتباه بيرون آورد و او را به زندگى مطمئن و اميدوار ساخت، دستور داد يكسره به خانهء زيادبن لبيد انصارى برود و دختر «ذلفا» را براى خود خواستگارى كند.

زيادبن لبيد از ثروتمندان و محترمين اهل مدينه بود. افراد قبيلهء وى احترام‏ زيادى برايش قائل بودند. هنگامى كه جويبر وارد خانهء زياد شد، گروهى از بستگان‏ و افراد قبيلهء لبيد در آنجا جمع بودند.

جويبر پس از نشستن مكثى كرد و سپس سر را بلند كرد و به زياد گفت: «من از طرف پيغمبر پيامى براى تو دارم، محرمانه بگويم يا علنى؟ » .

- پيام پيغمبر براى من افتخار است، البته علنى بگو.

- پيغمبر مرا فرستاده كه دخترت ذلفا را براى خودم خواستگارى كنم.

- پيغمبر خودش اين موضوع را به تو فرمود؟ ! ! .

- من كه از پيش خود حرفى نمى‏زنم، همه مرا مى‏شناسند، اهل دروغ نيستم.

- عجيب است! رسم ما نيست دختر خود را جز به هم شأنهاى خود از قبيلهء خودمان بدهيم. تو برو، من خودم به حضور پيغمبر خواهم آمد و در اين موضوع با خود ايشان مذاكره خواهم كرد.

جويبر از جا حركت كرد و از خانه بيرون رفت، اما همان‏طور كه مى‏رفت با خودش مى‏گفت: «به خدا قسم آنچه قرآن تعليم داده است و آن چيزى كه نبوت‏ محمد براى آن است غير اين چيزى است كه زياد مى‏گويد. » .

هركس نزديك بود، اين سخنان را كه جويبر با خود زير لب زمزمه مى‏كرد مى‏شنيد.

ذلفا دختر زيباى لبيد كه به جمال و زيبايى معروف بود، سخنان جويبر را شنيد، آمد پيش پدر تا از ماجرا آگاه شود.

- بابا! اين مرد كه همين الآن از خانه بيرون رفت با خودش چه زمزمه مى‏كرد و مقصودش چه بود؟ .

- اين مرد به خواستگارى تو آمده بود و ادعا مى‏كرد پيغمبر او را فرستاده است.

- نكند واقعا پيغمبر او را فرستاده باشد و رد كردن تو او را تمرد امر پيغمبر محسوب گردد؟ ! .

- به عقيدهء تو من چه كنم؟ .

- به عقيدهء من زود او را قبل از آنكه به حضور پيغمبر برسد به خانه برگردان، و خودت برو به حضور پيغمبر و تحقيق كن قضيه چه بوده است.

زياد جويبر را با احترام به خانه برگردانيد و خودش به حضور پيغمبر شتافت.

همينكه آن حضرت را ديد عرض كرد:

«يا رسول اللّٰه! جويبر به خانهء ما آمد و همچو پيغامى از طرف شما آورد، مى‏خواهم عرض كنم رسم و عادت جارى ما اين است كه دختران خود را فقط به‏ هم شأنهاى خودمان از اهل قبيله كه همه انصار و ياران شما هستند بدهيم. »
- اى زياد! جويبر مؤمن است. آن شأنيتها كه تو گمان مى‏كنى امروز از ميان رفته‏ است. مرد مؤمن هم شأن زن مؤمنه است.

زياد به خانه برگشت و يكسره به سراغ دخترش ذلفا رفت و ماجرا را نقل كرد.

- به عقيدهء من پيشنهاد رسول خدا را رد نكن. مطلب مربوط به من است. جويبر هرچه هست من بايد راضى باشم. چون رسول خدا به اين امر راضى است من هم‏ راضى هستم.

زياد ذلفا را به عقد جويبر درآورد. مهر او را از مال خودش تعيين كرد. جهاز خوبى براى عروس تهيه ديد. از جويبر پرسيدند:

«آيا خانه‏اى در نظر گرفته‏اى كه عروس را به آن خانه ببرى؟ .

- من چيزى كه فكر نمى‏كردم اين بود كه روزى داران زن و زندگى بشوم. پيغمبر ناگهان آمد و به من چنين و چنان گفت و مرا به خانهء زياد فرستاد.

زياد از مال خود خانه و اثاث كامل فراهم كرد، به علاوه دو جامهء مناسب براى‏ داماد آماده كرد. عروس را با آرايش و عطر و زيور كامل به آن خانه منتقل كردند.

شب تاريك شد. جويبر نمى‏دانست خانه‏اى كه براى او درنظر گرفته شده‏ كجاست. جويبر به آن خانه و حجله راهنمايى شد. همينكه چشمش به آن خانه و آنهمه لوازم و عروس آنچنان زيبا افتاد، گذشته به يادش آمد. با خود انديشيد كه من‏ مردى فقير و غريب وارد اين شهر شدم. هيچ چيز نداشتم، نه مال و نه جمال و نه‏ نسب و نه فاميل. خداوند به وسيلهء اسلام اينهمه نعمت برايم فراهم كرد. اين اسلام‏ است كه اينچنين تحولى در مردم به وجود آورده كه فكرش را هم نمى‏شد كرد. من‏ چقدر بايد خدا را شكر كنم.

همان وقت حالت رضايت و شكرگزارى به درگاه ايزد متعال در وى پيدا شد، به‏ گوشه‏اى از اطاق رفت و به تلاوت قرآن و عبادت پرداخت. يك وقت به خود آمد كه‏ نداى اذان صبح به گوشش رسيد. آن روز را شكرانه نيت روزه كرد. وقتى كه زنان به‏ سراغ ذلفا رفتند وى را بكر و دست نخورده يافتند. معلوم شد جويبر اصلا به نزديك‏ ذلفا نيامده است. قضيه را از زياد پنهان نگاه داشتند.

دو شبانه روز ديگر به همين منوال گذشت. جويبر روزها روزه مى‏گرفت و شبها به‏ عبادت و تلاوت مى‏پرداخت. كم كم اين فكر براى خانواده ث عروس پيدا شد كه شايد جويبر ناتوانى جنسى دارد و احتياج به زن در او نيست. ناچار مطلب را با خود زياد در ميان گذاشتند. زياد قضيه را به اطلاع پيغمبر اكرم رسانيد. پيغمبر اكرم جويبر را طلبيد و به او فرمود:

«مگر در تو ميل به زن وجود ندارد؟ ! » .

از قضا اين ميل در من شديد است.

- پس چرا تاكنون نزد عروس نرفته‏اى؟ .

- يا رسول اللّٰه! وقتى كه وارد آن خانه شدم و خود را در ميان آنهمه نعمت ديدم، در انديشه فرو رفتم كه خداوند به اين بندهء ناقابل چقدر عنايت فرموده! حالت شكر و عبادت در من پيدا شد. لازم دانستم قبل از هر چيزى خداى خود را شكرانه‏ عبادت كنم. از امشب نزد همسرم خواهم رفت.

رسول خدا عين جريان را به اطلاع زيادبن لبيد رسانيد. جويبر و ذلفا با هم‏ عروسى كردند و با هم به خوشى به سر مى‏بردند. جهادى پيش آمد. جويبر با همان‏ نشاطى كه مخصوص مردان باايمان است زير پرچم اسلام در آن جهاد شركت كرد و شهيد شد. بعد از شهادت جويبر هيچ زنى به اندازهء ذلفا خواستگار نداشت و براى‏ هيچ زنى به اندازهء ذلفا حاضر نبودند پول خرج كنند. 1
________________________________________
1 . كافى، ج 5/ص 34
فعالترین کاربران ماه انجمن
فعالیترین کاربران سایت
اعضای جدید سایت
جدیدترین اعضای فعال
تعداد کل اعضای سایت
اعضای فعال
۱۷,۹۴۴
اعضای غیر فعال
۱۴,۳۶۳
تعداد کل اعضاء
۳۲,۳۰۷
پیام‌های جدید
بحث آزاد در مورد بارسا
انجمن عاشقان آب‍ی و اناری
۵۸,۲۰۵ پاسخ
۸,۴۳۴,۶۹۹ بازدید
۶ روز قبل
Salehm
بحث در مورد تاپیک های بخش سرگرمی
انجمن سرگرمی
۴,۶۶۵ پاسخ
۵۴۹,۸۷۸ بازدید
۶ روز قبل
ali
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
انجمن مباحث آزاد
۷۶,۴۹۴ پاسخ
۱۱,۶۹۵,۲۸۴ بازدید
۷ روز قبل
یا لثارات الحسن
برای آشنایی خودتون رو معرفی کنید!
انجمن مباحث آزاد
۷,۶۴۳ پاسخ
۱,۲۴۷,۸۲۹ بازدید
۸ روز قبل
Activated PC
آموزش و ترفندهای فتوشاپ
انجمن علمی و کاربردی
۱۳۵ پاسخ
۴۵,۰۴۱ بازدید
۸ روز قبل
RealSoftPC
جام جهانی ۲۰۲۲
انجمن فوتبال ملی
۲۳ پاسخ
۲,۰۹۷ بازدید
۹ روز قبل
Crack Hints
موسیقی
انجمن هنر و ادبیات
۵,۱۰۱ پاسخ
۱,۰۲۴,۲۳۴ بازدید
۱۰ روز قبل
Activated soft
علمی/تلفن هوشمند/تبلت/فناوری
انجمن علمی و کاربردی
۲,۴۱۹ پاسخ
۴۳۸,۶۵۸ بازدید
۱۶ روز قبل
javibarca
مباحث علمی و پزشکی
انجمن علمی و کاربردی
۱,۵۴۷ پاسخ
۷۵۰,۰۳۴ بازدید
۱ ماه قبل
رویا
مســابــقـه جــــذاب ۲۰ ســــوالـــــــــــــــــــی
انجمن سرگرمی
۲۳,۶۵۸ پاسخ
۲,۲۱۳,۵۲۰ بازدید
۱ ماه قبل
رویا
اسطوره های بارسا
انجمن بازیکنان
۳۴۳ پاسخ
۸۶,۶۴۸ بازدید
۶ ماه قبل
jalebamooz
تغییرات سایت
انجمن اتاق گفتگوی اعضاء و ناظران
۱,۵۵۷ پاسخ
۲۷۸,۲۱۶ بازدید
۱۱ ماه قبل
یا لثارات الحسن
حاضرین در سایت
۲۰۸ کاربر آنلاین است. (۱۱۷ کاربر در حال مشاهده تالار گفتمان)

عضو: ۰
مهمان: ۲۰۸

ادامه...
هرگونه کپی برداری از مطالب این سایت، تنها با ذکر نام «اف سی بارسلونا دات آی آر» مجاز است!