در جستجوى حقيقت | |||
---|---|---|---|
نویسنده: مجنون پنجشنبه، ۲۸ بهمن ۱۳۸۹ (۶:۲۴) | |||
در جستجوى حقيقت سوداى حقيقت و رسيدن به سرچشمهء يقين «عنوان بصرى» را آرام نمىگذاشت. طى مسافتها كرد و به مدينه آمد كه مركز انتشار اسلام و مجمع فقها و محدثين بود. خود را به محضر مالك بن انس، محدث و فقيه معروف مدينه، رساند. در محضر مالك طبق معمول احاديثى از رسول خدا روايت و ضبط مىشد. عنوان بصرى نيز در رديف ساير شاگردان مالك به نقل و دست به دست كردن و ضبط عبارتهاى احاديث و به ذهن سپردن سند آنها، يعنى نام كسانى كه آن احاديث را روايت كردهاند، سرگرم بود تا بلكه بتواند عطش درونى خود را به اين وسيله فرو نشاند. در آن مدت امام صادق عليه السلام در مدينه نبود. پس از چندى كه آن حضرت به مدينه برگشت، عنوان بصرى عازم شد چندى هم به همان ترتيبى كه شاگرد مالك بوده در محضر امام شاگردى كند. ولى امام به منظور اينكه آتش شوق او را تيزتر كند از او پرهيز كرد؛ روزى به او فرمود: «من آدم گرفتارى هستم، بعلاوه اذكار و اورادى در ساعات شبانه روز دارم، وقت ما را نگير و مزاحم نباش. همانطور كه قبلا به مجلس درس مالك مىرفتى حالا هم همان جا برو. » . اين جملهها كه صريحا جواب رد بود، مثل پتكى بر مغز عنوان بصرى فرود آمد. از خودش بدش آمد. با خود گفت اگر در من نورى و استعدادى و قابليتى مىديد مرا از خود نمىراند. از دلتنگى داخل مسجد پيغمبر شد و سلامى داد و بعد با هزاران غم و اندوه به خانهء خويش رفت. فرداى آن روز از خانه بيرون آمد و يكسره رفت به روضهء پيغمبر، دو ركعت نماز خواند و روى دل به درگاه الهى كرد و گفت: «خدايا تو كه مالك همهء دلها هستى از تو مىخواهم كه دل جعفربن محمد را با من مهربان كنى و مرا مورد عنايت او قرار دهى و از علم او به من بهره برسانى كه راه راست تو را پيدا كنم. » . بعد از اين نماز و دعا بدون اينكه به جايى برود، مستقيما به خانهء خودش برگشت. ساعت به ساعت احساس مىكرد كه بر علاقه و محبتش نسبت به امام صادق افزوده مىشود. به همين جهت از مهجورى خويش بيشتر رنج مىبرد. رنج فراوان، او را در كنج خانه محبوس كرد. جز براى اداى فريضهء نماز از خانه بيرون نمىآمد. چارهاى نبود، از يك طرف امام رسما به او گفته بود ديگر مزاحم من نشو، و از طرف ديگر ميل و عشق درونىاش چنان به هيجان آمده بود كه جز يك مطلوب و يك محبوب بيشتر براى خود نمىيافت. رنج و محنت بالا گرفت. طاقتش طاق شد. ديگر نتوانست بيش از اين صبر كند، كفش و جامه پوشيده به در خانهء امام رفت. خادم آمد، پرسيد: «چه كار دارى؟ » . - هيچ، فقط مىخواستم سلامى به امام عرض كنم. - امام مشغول نماز است. طولى نكشيد كه همان خادم آمد و گفت: «بسم اللّٰه، بفرماييد! » . «عنوان» داخل خانه شد، چشمش كه به امام افتاد سلام كرد. امام جواب سلام را به اضافهء يك دعا به او رد كرد و سپس پرسيد: «كنيهات چيست؟ » . - ابوعبد اللّٰه. - خداوند اين كنيه را براى تو حفظ كند و به تو توفيق عنايت فرمايد. شنيدن اين دعا بهجت و انبساطى به او داد، با خود گفت اگر هيچ بهرهاى از اين ملاقات جز همين دعا نبرم مرا كافى است. بعد امام فرمود: «خوب، چه كارى دارى؟ و چه مىخواهى؟ » . - از خدا خواستهام كه دل تو را به من مهربان كند و مرا از علم تو بهرهمند سازد. اميدوارم خداوند دعاى مرا مستجاب فرمايد. - اى اباعبد اللّٰه! معرفت خدا و نور يقين با رفت وآمد و اين در و آن در زدن و آمد و شد نزد اين فرد و آن فرد تحصيل نمىشود. ديگرى نمىتواند اين نور را به تو بدهد. اين علم، درسى نيست، نورى است كه هرگاه خدا بخواهد بندهاى را هدايت كند در دل آن بنده وارد مىكند. اگر چنين معرفت و نورى را خواهانى، حقيقت عبوديت و بندگى را از باطن روح خودت جستجو كن و در خودت پيدا كن، علم را از راه عمل بخواه، از خداوند بخواه، او خودش به دل تو القا مىكند. . . » 1 __________________________________________ 1 . الكنى والالقاب، جلد 2، ذيل كلمهء «البصرى» . نيزبحار، ج 1/ص 224، حديث 17. |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول