نُسَيبه | |||
---|---|---|---|
نویسنده: مجنون جمعه، ۱۵ بهمن ۱۳۸۹ (۳:۰۹) | |||
نُسَيبه اثرى كه روى شانهء نسيبه دختر كعب- كه به نام پسرش عماره «ام عماره» خوانده مىشد- باقى مانده بود، از يك جراحت بزرگى در گذشته حكايت مىكرد. زنان و بالاخص دختران و زنان جوانى كه عصر رسول خدا را درك نكرده بودند يا در آن وقت كوچك بودند، وقتى كه احيانا متوجه گودى سرشانهء نسيبه مىشدند، با كنجكاوى زيادى از او ماجراى هولناكى را كه منجر به زخم شانهاش شده بود مىپرسيدند. همه ميل داشتند داستان حيرتانگيز نسيبه را در صحنهء «احد» از زبان خودش بشنوند. نسيبه هيچ فكر نمىكرد كه در صحنهء احد با شوهر و دو فرزندش دوش به دوش يكديگر بجنگند و از رسول خدا دفاع كنند. او فقط مشك آبى را به دوش كشيده بود براى آنكه در ميدان جنگ به مجروحين آب برساند. نيز مقدارى نوار از پارچه تهيه كرده و همراه آورده بود تا زخمهاى مجروحين را ببندد. او بيش از اين دو كار، در آن روز، براى خود پيش بينى نمىكرد. مسلمانان در آغاز مبارزه، با آنكه از لحاظ عدد زياد نبودند و تجهيزات كافى هم نداشتند، شكست عظيمى به دشمن دادند. دشمن پا به فرار گذاشت و جا خالى كرد، ولى طولى نكشيد، در اثر غفلتى كه يك عده از نگهبانان تل «عينين» در انجام وظيفهء خويش كردند، دشمن از پشت سر شبيخون زد، وضع عوض شد و عدهء زيادى از مسلمانان از دور رسول اكرم پراكنده شدند. نسيبه همينكه وضع را به اين نحو ديد، مشك آب را به زمين گذاشت و شمشير به دست گرفت. گاهى از شمشير استفاده مىكرد و گاهى از تير و كمان. سپر مردى را كه فرار مىكرد نيز برداشت و مورد استفاده قرار داد. يك وقت متوجه شد كه يكى از سپاهيان دشمن فرياد مىكشد: «خود محمد كجاست؟ خود محمد كجاست؟ » نسيبه فورا خود را به او رساند و چندين ضربت بر او وارد كرد، و چون آن مرد دو زره روى هم پوشيده بود ضربات نسيبه چندان در او تأثير نكرد، ولى او ضربت محكمى روى شانهء بىدفاع نسيبه زد كه تا يك سال مداوا مىكرد. رسول خدا همينكه متوجه شد خون از شانهء نسيبه فوران مىكند، يكى از پسران نسيبه را صدا زد و فرمود: «زود زخم مادرت را ببند. » وى زخم مادر را بست و باز هم نسيبه مشغول كارزار شد. در اين بين نسيبه متوجه شد يكى از پسرانش زخم برداشته، فورا پارچههايى كه به شكل نوار براى زخم بندى مجروحين با خود آورده بود درآورد و زخم پسرش را بست. رسول اكرم تماشا مىكرد و از مشاهدهء شهامت اين زن لبخندى در چهره داشت. همينكه نسيبه زخم فرزند را بست به او گفت: «فرزندم زود حركت كن و مهياى جنگيدن باش. » هنوز اين سخن به دهان نسيبه بود كه رسول اكرم شخصى را به نسيبه نشان داد و فرمود: «ضارب پسرت همين بود. » نسيبه مثل شير نر به آن مرد حمله برد و شمشيرى به ساق پاى او نواخت كه به روى زمين افتاد. رسول اكرم فرمود: «خوب انتقام خويش را گرفتى. خدا را شكر كه به تو ظفر بخشيد و چشم تو را روشن ساخت. » . عدهاى از مسلمانان شهيد شدند و عدهاى مجروح. نسيبه جراحات بسيارى برداشته بود كه اميد زيادى به زنده ماندنش نمىرفت. بعد از واقعهء احد، رسول اكرم براى اطمينان از وضع دشمن، بلافاصله دستور داد به طرف «حمراء الاسد» حركت كنند. ستون لشكر حركت كرد. نسيبه نيز خواست به همان حال حركت كند، ولى زخمهاى سنگين اجازهء حركت به او نداد. همينكه رسول اكرم از «حمراء الاسد» برگشت، هنوز داخل خانهء خود نشده بود كه شخصى را براى احوالپرسى نسيبه فرستاد. خبر سلامتى او را دادند. رسول خدا از اين خبر خوشحال و مسرور شد1 _______________________________________ 1 . شرح ابن ابى الحديد، جلد 3، صفحات 568- 570، نقل ازمغازىواقدى. |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول