واماندهء قافله | |||
---|---|---|---|
نویسنده: مجنون دوشنبه، ۲۹ آذر ۱۳۸۹ (۲۰:۴۵) | |||
واماندهء قافله در تاريكى شب،از دور صداى جوانى به گوش مىرسيد كه استغاثه مىكرد و كمك مىطلبيد و مادر جان مادر جان مىگفت.شتر ضعيف و لاغرش از قافله عقب مانده بود و سرانجام از كمال خستگى خوابيده بود.هر كار كرد شتر را حركت دهد نتوانست.ناچار بالا سر شتر ايستاده بود و ناله مىكرد.در اين بين رسول اكرم كه معمولا بعد از همه و در دنبال قافله حركت مىكرد-كه اگر احيانا ضعيف و ناتوانى از قافله جدا شده باشد تنها و بىمددكار نماند-از دور صداى نالهء جوان را شنيد، همينكه نزديك رسيد پرسيد: «كى هستى؟». -من جابرم. -چرا معطل و سرگردانى؟. -يا رسول اللَّٰه!فقط به علت اينكه شترم از راه مانده. -عصا همراه دارى؟. -بلى. -بده به من. رسول اكرم عصا را گرفت و به كمك آن عصا شتر را حركت داد و سپس او را خوابانيد،بعد دستش را ركاب ساخت و به جابر گفت:«سوار شو.». جابر سوار شد و با هم راه افتادند.در اين هنگام شتر جابر تندتر حركت مىكرد. پيغمبر در بين راه دائما جابر را مورد ملاطفت قرار مىداد.جابر شمرد،ديد مجموعا بيست و پنج بار براى او طلب آمرزش كرد. در بين راه از جابر پرسيد:«از پدرت عبد اللَّٰه چند فرزند باقى مانده؟». -هفت دختر و يك پسر كه منم. -آيا قرضى هم از پدرت باقى مانده؟. -بلى. -پس وقتى به مدينه برگشتى،با آنها قرارى بگذار،و همينكه موقع چيدن خرما شد مرا خبر كن. -بسيار خوب. -زن گرفتهاى؟. -بلى. -با كى ازدواج كردى؟. -با فلان زن،دختر فلان كس،يكى از بيوه زنان مدينه. -چرا دوشيزه نگرفتى كه همبازى تو باشد؟. -يا رسول اللَّٰه!چند خواهر جوان و بىتجربه داشتم،نخواستم زن جوان و بى تجربه بگيرم،مصلحت ديدم عاقله زنى را به همسرى انتخاب كنم. -بسيار خوب كارى كردى.اين شتر را چند خريدى؟. -به پنج وقيهء طلا. -به همين قيمت مال ما باشد،به مدينه كه آمدى بيا پولش را بگير. آن سفر به آخر رسيد و به مدينه مراجعت كردند.جابر شتر را آورد كه تحويل بدهد،رسول اكرم به«بلال»فرمود:«پنج وقيهء طلا بابت پول شتر به جابر بده،بعلاوهء سه وقيهء ديگر،تا قرضهاى پدرش عبد اللَّٰه را بدهد،شترش هم مال خودش باشد.». بعد،از جابر پرسيد:«با طلبكاران قرارداد بستى؟». -نه يا رسول اللَّٰه!. -آيا آنچه از پدرت مانده وافى به قرضهايش هست؟. -نه يا رسول اللَّٰه! -پس موقع چيدن خرما ما را خبر كن. موقع چيدن خرما رسيد،رسول خدا را خبر كرد.پيامبر آمد و حساب طلبكاران را تسويه كرد و براى خانوادهء جابر نيز به اندازهء كافى باقى گذاشت1 ___________________________________________ 1 .بحار،جلد 6،باب«مكارم اخلاقه و سيره و سننه» |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول