على و عاصم | |||
---|---|---|---|
نویسنده: مجنون چهارشنبه، ۱۰ آذر ۱۳۸۹ (۱۰:۰۶) | |||
على و عاصم على عليه السلام بعد از خاتمهء جنگ جمل1وارد شهر بصره شد.در خلال ايامى كه در بصره بود،روزى به عيادت يكى از يارانش به نام«علاء بن زياد حارثى» رفت.اين مرد خانهء مجلل و وسيعى داشت.على همينكه آن خانه را با آن عظمت و وسعت ديد،به او گفت:«اين خانهء به اين وسعت به چه كار تو در دنيا مىخورد،در صورتى كه به خانهء وسيعى در آخرت محتاجترى؟!ولى اگر بخواهى مىتوانى كه همين خانهء وسيع دنيا را وسيلهاى براى رسيدن به خانهء وسيع آخرت قرار دهى؛به اينكه در اين خانه از مهمان پذيرايى كنى،صلهء رحم نمايى،حقوق مسلمانان را در اين خانه ظاهر و آشكارا كنى،اين خانه را وسيلهء زنده ساختن و آشكار نمودن حقوق قرار دهى و از انحصار مطامع شخصى و استفادهء فردى خارج نمايى.» علاء:«يا اميرَالمؤمنين!من از برادرم عاصم پيش تو شكايت دارم.»2 -چه شكايتى دارى؟. -تارك دنيا شده،جامهء كهنه پوشيده،گوشه گير و منزوى شده،همه چيز و همه كس را رها كرده. -او را حاضر كنيد!. عاصم را احضار كردند و آوردند.على عليه السلام به او رو كرد و فرمود:«اى دشمن جان خود،شيطان عقل تو را ربوده است،چرا به زن و فرزند خويش رحم نكردى؟آيا تو خيال مىكنى كه خدايى كه نعمتهاى پاكيزهء دنيا را براى تو حلال و روا ساخته ناراضى مىشود از اينكه تو از آنها بهره ببرى؟تو در نزد خدا كوچكتر از اين هستى.». عاصم:«يا اميرالمؤمنين،تو خودت هم كه مثل من هستى،تو هم كه به خود سختى مىدهى و در زندگى بر خود سخت مىگيرى،تو هم كه جامهء نرم نمىپوشى و غذاى لذيذ نمىخورى،بنابراين من همان كار را مىكنم كه تو مىكنى و از همان راه مىروم كه تو مىروى.». -اشتباه مىكنى.من با تو فرق دارم.من سمتى دارم كه تو ندارى.من در لباس پيشوايى و حكومتم.وظيفهء حاكم و پيشوا وظيفهء ديگرى است.خداوند بر پيشوايان عادل فرض كرده كه ضعيفترين طبقات ملت خود را مقياس زندگى شخصى خود قرار دهند و آن طورى زندگى كنند كه تهيدستترين مردم زندگى مىكنند،تا سختى فقر و تهيدستى به آن طبقه اثر نكند.بنابراين من وظيفهاى دارم و تو وظيفهاى3 _______________________________________ 1 .جنگ جمل در نزديكى بصره بين اميرالمؤمنين على عليه السلام از يك طرف و عايشه و طلحه و زبير از طرف ديگر واقع شد.به اين مناسبت«جنگ جمل»ناميده شد كه عايشه در حالى كه سوار بر شتر بود سپاه را رهبرى مىكرد(جمل در عربى يعنى شتر).اين جنگ را عايشه و طلحه و زبير بلافاصله بعد از استقرار خلافت بر على عليه السلام و ديدن سيرت عادلانهء آن حضرت كه امتيازى براى طبقات اشراف قائل نمىشد بپا كردند،و پيروزى با سپاه على عليه السلام شد 2 .اين داستان را ابن ابى الحديد درشرح نهج البلاغه،جلد 3،صفحهء 91(چاپ بيروت)نقل مىكند،ولى به نام ربيع بن زياد نه علاء بن زياد؛و ربيع را معرفى مىكند در مواطنى و بعد مىگويد:«واماالعلاء بن زياد الذى ذكره الرضى فلا اعرفه و لعل غيرى يعرفه.» 3 .نهج البلاغه،خطبهء 702. |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول